پنج شنبه 86 اسفند 9
گوشه
زندگی هم دیگر گوشه ندارد.
عدد هایش از بین رفته .
آیا کسی هست تعویضش کند.
چهارشنبه 86 اسفند 8
حرفها گاهی فقط حرف نیست...
تا آنجا که یادم میآید همیشه به ما میگفتند از بزرگتر ها یاد بگیرید.
ببینید بزرگترها چه میکنند.چشمتان دنبال آنها باشد اگر میخواهید موفق شوید.
البته هنوز هم میگویند...
درک کردن بزرگترها در بعضی حرکات و مواقع سخت است باید جای خودشان باشی تا بفهمی چه کشیدهاند و چه شده است و چه میخواهد بشود.
دلهرهای بزرگتر ها به اندازه خودشان بزرگ است، ترس بزرگترها به اندازه خودشان بزرگاست، غیرت بزرگترها هم به اندازه خودشان بزرگ است.
اما اگر جایی یک بزرگ خود را به پایین انداخت و خود را جای کوچکترها گذاشت و مانند کوچکترها عمل کرد آن موقع چه؟
آن موقع کوچکترها چه کار میکنند؟
اگر بزرگتری به اندازه بزرگیش که غیرت دارد نداشت، کوچکترها...؟
اگر بزرگتری که ترس و دلهرهاش بزرگتر است ترس و دلهره نداشت، کوچکترها چطور...؟
دنیای بزرگترها عجیب است و سخت چون همهاش تفکر است و تجربه اما برعکس دنیای کوچکترها ساده و کوچک است چون عقل و تجربه در آن نیست.
اگر بزرگی عصبانی شود میداند که باید عصبانیت خود را فروکش کند اما اگر کوچکی عصبانی شود معلوم نیست چه میشود...!
از بزرگی دیوانه شود رام کردنش راحت است اما اگر کوچکی عصبانی شود دیگر رام کردنش راحت نیست..!
اگر بزرگی از دنیا سیر شود خب زندگیش را کرده زیاد مهم نیست اما اگر کوچکی از دنیا سیر شود هم خود را هم دیگران را به تباهی میکشاند...!
دنیای کوچکترها ترسناک است ترسناکتر از ترسناک علی الخصوص زمانی که دیوانه شود زمانی که مجنون شود زمانی که بفهمد دیگر برای دنیا نیست و دیگر در دنیا جایی ندارد...
حرفها گاهی فقط حرف نیست...
سه شنبه 86 اسفند 7
جای که عقل و اندیشه راه نداشته باشد.!!!
من رسما اعلام میکنم که لاک اوت شدهام....
و زندگی در چشم من فقط زنده ماندن برای نماندن است.
جای که صدق دیگر معنایی ندارد.
جایی که فکر دیگر معنایی ندارد.
جایی که هر لحظه باید منتظری سنگی باشی تا به ناحق به سرت بخورد.
جایی که دنیاست پست است.
و آیا پستی ما انسان پستتر از دنیا نیست.
دنیا برایش این را رقم زدند که پست باشد اما برای انسانها چه؟
برخی چیزها مسیر زندگی انسان را به هم میزند.
اگر آن چیز صداقت باشد باید چه کرد؟
منی که مثقالی از صداقت را ندارم نباید این حرف ها را بزنم...!
و اینگونه است که همه چی خاتمه پیدا میکند حتی زندگی؟!!!
دوشنبه 86 اسفند 6
کلاهت رو قاضی کن
همیشه از یه طرفه قضاوت کردن بدم میآمد و بدم میآید.
چون چندین بار باعث سرافکندگی و شرمندگی من شده آنهم خیلی زیاد.
از آدم هایی که یک طرفه قضاوت میکنند و حکم صادر می کنند...
یادم میآید وقتی مدرسه بودیم یکی از بزرگترین مشکلات مدرسه این بود که اگر خبری یا حرفی به مدیر مدرسه میرسید شما محکوم بودید بدون هیچ پاسخ و تو جیهی و حرفی شاید دادگاه ارتش بود!
یادم میآید وقتی مدرسه بودم با چند تا دوستان نشسته بودیم و سر این موضوع بحث میکردیم و اعتراض میکردیم که این چه وضعش است این چه خر تو خری هست هر کس که اسمش پیش مدیر میرود چه این کار را کرده باشد چه نکرده باشد محکوم است.
طعم تلخ محکوم شدن به کاری که نمیدانی، به کاری که نکردهای، کاری که اصلا هویتش معلوم نیست چه هست را چشیدهام.
و من سعی میکنم و سعی کردهام همیشه و همیشه قبل از اینکه حکم بکنم و تصمیمی بگیرم با طرفی که بر علیه او میخواهم حکم کنم و تصمیم بگیرم حرف بزنم و صحبت کنم شاید دلیلی حرفی داشته باشد و یا شاید هم اصلا این کاری صورت نگرفته باشد.
اگر همه از آنچه خودشان بدشان میآید برای دیگران هم بد بدانند دنیا ....چه خواهد شد!
یکشنبه 86 اسفند 5
آزادى
آزادى جمله قشنگیه!
راه فرار خوبى هم هست خیلى جاها!
آزادى اگه آزادى و خلاص شدن از کنکور باشه اونم کنکورى که تمام حواس و کارت رو به خودش جلب کرده البت اگه بقیه بذارن ...خیلى لذت بخشه.
وقتى از کنکور خلاص مىشى تازه اگه راضى هم باشى از کنکورت دوست دارى یک داد گنده بزنى، شاید دوست دارى به همه بگى که راحت شدم.
آزادى؛ آزادى؛ آزادى
ما مىخواستیم داد بزنیم اما نشد حالا اومدیم تو دنیاى ما دنیا نذاشت بد جورى دهنمون رو بست.
خب حالا بازم جا داره براى داد زدن.
مىذاریم وقتى که کارنامه قبولى اومد داد مى زنیم....
یکشنبه 86 بهمن 21
از انقلاب تا جمهوری...
امام خمینی به اندازه که خودش بزرگ بود کار بزرگی کرد و حتی با همه فشارو رنجهایی که دید، دست از عقیده و عمل خود بر نداشت انقلابی کرد که باهمه انقلاب ها فرق میکند از شرق مثل انقلاب گاندی در هند گرفته تاغرب مثل انقلاب سیاهیان آمریکا و انقلاب باکو و چگواراو....
ایران و مردم ایران دو انقلاب انجام دادند که در صدر هر دو عالمان دینی بودند، یکی در زمان مشروطیت که به علت عدم دید سیاسی عالمان دینی انقلاب مشروطیت به تباهی کشیده شد.
هیچ کس و هیچ انسانی نمی تواند انکار کند نقایصی که در حکومت وجود دارد؛ و قرار هم نیست کسی این نقایص را توجیه کند چیزی که وجود دارد توجیه بردار نیست.
انقلاب اسلامی تبدیل شد به جمهوری اسلامی جمهوری که بر اساس نظریه سیاسی یک فلیسوف انگلیسی به نام لایب نیتس یا... گرفته شد با تلفیق اسلامی .
عجین کردن دو تفکر مختلف دو نظریه مختلف که هر کدام فلسفه خود را بر مبنای تفکر مختلف چیده بودند، اسلام که تفکر اسلامی و خدا محور داشت و تفکر لایب نیتس که تفکری تجربه گرا بود.
آنهایی که وظیفه تطبیق این دو تفکر را بر هم داشتند شاید بتوان گفت بر تفکر اسلامی چیرهگی داشتند اما بر تفکر سیاسی لایب نیتس، خیر، شاید این اساسی ترین مشکل جمهوری اسلامی بود که خیلی از قوانین بعدها یا نسخ شد. یا تبدیل شد وخیلی های دیگر هم کامل نبود.
پس جمهوری اسلامی بر اساس تفکر جدید وبدون تجربه و شاید بتوان گفت غیر فلسفی بنا شد.و این خود سر منشا مشکلاتی بود که خیلی از این مشکلات را دید سیاسی و قدرتمند امام خمینی حل کرد و با دستورات کاملا به جا و شجاعانه خود سیل عظیمی از مشکلات بوجود آمده حل می شد.
طبعا سالها باید بگذرد و سالها باید میگذشت تا تار وپود این تفکر نمایان میشد و مشکلات و ضعفهای آن برطرف می شد.
جای هیچ شک وتردید نیست که در اسلام و تفکر اسلامی برای حکومت چیزی به نام جمهوری وجود ندارد و بیشتر تفکر سیاسی اسلامی مانند تفکر افلاطونی بود.
و این تلفیق که نمیتوان گفت نابه جا و نادرست اجتیاج به سالها تجربه برای بر طرف شدن نقایص آن داشت.
مشکل اساسی دیگردر اوایل انقلاب که هنوز هم تا به حال این مشکل حل نشده وجود افرادی در صدر حکومت هستند فاقد هیچ گونه دید سیاسی و فلسفی هستند و اصلا جایی که قرار گرفته اند جایگاهشان نیست و یا فلسفه ودیدگاه فقط اسلامی دارند که این برای جمهوری اسلامی کافی نیست.
بنا بر نظریه سیاسی افلاطونی آنهایی که باید بر مردم حکومت کنند باید فیلسوف و تفکر فلسفی داشته باشند و کامل باشند.
شاید خیلی از قوانین و مشکلات جمهوری اسلامی بر مبنای اسلامی و به دون در نظر گرفتن جمهوری بود و بالعکس.
ولی به طور کلی میتوان این تلفیق جمهوری و اسلامی را موشکافانه مورد بررسی قرار داد و به این نتیجه رسید که اگر این تفکر به خوبی عملی شود تفکر فلسفی منحصر به فردی خواهد شد.
خیلی فلسفی شد ولی قابل تامل....
پنج شنبه 86 بهمن 18
دنیا
هر کس برای دنیا معنایی گذارده، شاید به اندازه تعداد انسانها دنیا معنا داشته باشد.
اما وجه مشترک همه آنها این است که دنیا به کسی وفا نمیکند، دنیا به فکر کسی نیست، دنیا ...
چه زیبا فرمود امیر مومنان : دنیا دو روز است روزی برای تو و روزی بر علیه تو..
اصلا نمیدانم چرا از دنیا نوشتم.
شاید برای این است که دیگر خسته شدم.
و تفسیر من از دنیا ......
دیروز شادی بودی از این که هستی و هست. و امروز اشکهایت خود گواه روزی دیگر است برایت.
حال که دنیا چنین است بیتردید ما آدم ها هم باید چنین باشیم..بی وفا...
آنقدر با دنیا نشستیم که کمال همنشین در ما اثر کرد.
دنیا جای خوبی چیز خوبی برای همنشینی نیست....به خدا نیست...
ارزش دنیا از آنجا فهمیده میشود که وقتی آدم به عهد خود به حرفی که خدا به او زده بود گوش نکرد، شاید بتوان گفت عهدش را شکست به دنیا یعنی جایی پست فرود آمد...به جایی که همه اش بیوفایی است...و آیا پست تر از دنیا وجود دارد...
سه شنبه 86 بهمن 2
بهترین سلام دنیا
زمانی که سلام داده شوید پس جواب دهید بهتر ازآنرا.
یعنی هر زمان که سلامی به امام حسین علیه السلام میدهی، مطمئنا جوابی بهتر از آن را خواهی شنید...
فُترس همان فرشتهای که به برکت امام حسین خداوند او را بخشید، مامور رساندن سلامهاست...
پس سلامی ناب به جانب ایشان روانه کن تا بهتر از آن را بشنویی...
هواست جمع باشد که وقتی سلام میدهی انسانی بزرگوار کنارت هست و با تو به جدش سلام میدهد پس حرمت او را هم نگهدار و به خود ببال که به فردی بزرگ سلام میدهی در حالی که در این سلام مردی بزرگوار تو را همراهی میکند....
السلام علیک یا ابا عبدالله وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله، ابدا ما بقیت وبقی اللیل والنهاراخر العهد منی لزیارتک السلام علی الحسین وعلی علی بن الحسین وعلی اولاد الحسین وعلی اصحاب الحسین.
ای حسین جان غمت عظیم و خودت بزرگ و من کوچک و ضعیف....به بزرگیت ببخش...!
پنج شنبه 86 دی 27
آیا مقام حسین(ع)بالاتر از پیامبران است؟
نوح هم همین طور. اصلاً نمیخواهم قیاس کنم. چون در این زمینه تحقیق نکرده ام. اما با یک نگاه ساده، آدم تاریخ انبیا را که میبیند، مشکلاتش را میبیند، و در یک نگاه ساده میبیند که مشکلات امام حسین (ع)بیش تر بوده است.
مشکل حضرت یحیی چه بود؟ شاهی زمان او بود و عاشق دختری شد. خواست ازدختر استفادهی جنسی و شهوتی کند، دختر گفت: اگر میخواهی من از آن تو باشم باید یحیی پیغمبر را بکشی و او به خاطر رسیدن به فحشای خود، پیغمبر خدا را گرفت و سرش را برید و در طشت گذاشتند، این را شیعه و سنی به قطع میگویند. در تاریخ هم هست. خود امام حسین (ع)هم در سخنانش بر این تکیه میکند که دنیا این قدر پست است که به خاطر یک دختر فاحشه پیغمبر را میکشند.
مصیبت حضرت یحیی این بود که سر مبارکش را که در طشت گذاشتند، همان مصیبت را امام حسین (ع)هم داشت. حضرت زکریا پدر حضرت یحیی تحت تعقیب قرار گرفت و به باغی رفت. مأموران ریختند پیغمبر بزرگوار را بکشند، یک درخت توخالی بود، حضرت زکریا در آن رفت. مأمورین شاه آمدند درخت را اره کردند. پیغمبر را از وسط دو نیم کردند، در کربلا هم بیش از دهها زخم بر بدن امام حسین (ع)زدند. من که نگاه میکنم هر مشکل و مصیبت هر پیغمبری را امام حسین (ع)داشته است.
بنا بر این اگر مردم به جای اشک، خون گریه کنند، میارزد. باید از مادرانی که محرم حتی برای بچههای شیرخوارشان لباس سیاه میدوزند، باید از آن مادران تشکر کرد. باید از آن بازاریها و اداریها و کارمندان که برای امام حسین (ع)عزاداری میکنند تشکر کرد و ما قدرش را نمیدانیم.
و حال سوال این است ما وبلاگنویسان چه کرده ایم برای امام حسین(ع).....؟
آیا وظیفه ما فقط سینه زدن و گریه کردن است؟!!
و من مینویسم و نوشتهام که حسینجان فدای تو و اهل بیتت....تو هم میتوانی بنویسی؟
دوشنبه 86 دی 24
آیا مقام حسین(ع)بالاتر از پیامبران است؟
اگر بگوییم امام حسین (ع)از تمام انبیا یک قدم جلوتر است اغراق نکرده ایم. البته مقام انبیا و عصمت سر جای خود.
البته من تحقیق نکردهام، اما با یک نگاه عبوری، اول سورهی بقره قصهی آدم را میخوانیم. حضرت آدم از گندم نگذشت و حسین از همه چیز گذشت.
میآییم در سورهی صافات قصهی ابراهیم را میخوانیم. ابراهیم از یک اسماعیل گذشت و امام حسین (ع)از همهی اسماعیل هایش گذشت. ابراهیم موقتاً از هاجر گذشت و امام حسین (ع)از زینب برای همیشه گذشت.
میآییم سراغ قصهی عیسی خواستند او را بکشند اما نتوانستند «وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ» نساء/157 ولی امام حسین (ع)را هم قتلوه و هم سرش را بر سر نیزه کردند.
میآییم سراغ قصهی اسماعیل، اسماعیل کودک کعبه بود. آب زمزم جوشید، برای کودک کربلا آب نهر هم نرسید. شیرینترین کار ابراهیم شکستن بت سنگی بود. و امام حسین (ع)بت انسانی را شکست.
ابراهیم که از اسماعیل گذشت، خودش و پسرش شهید نشدند. امام حسین (ع)خودش و پسرانش شهید شدند. زن و بچهی ابراهیم اسیر نشدند.
اما مشکل موسی چه بود؟ این بود که مردم از خداپرستی به سراغ گوساله پرستی رفتند. حضرت موسی بنا بود 30 شب به کوه طور برای مناجات برود. سی شب او چهل شب شد. وقتی برگشت، دید مردم خدا را رها کردهاند و سراغ گوساله رفتهاند. مشکل موسی رفتن مردم از خداپرستی به سراغ گوساله پرستی بود و مشکل امام حسین (ع)از این بدتر بود چون از پیغمبر خدا رفتند سراغ یزید. یزیدی که حتی به معاویه گفتند ما یک خواهش میکنیم، به یزید بگو یک سال شراب نخورد، ما از مردم بیعت بگیریم، زشت است بگوییم خلیفهی رسول الله عرق میخورد. خواهش میکنیم یک سال نخور و یزید حاضر نشد حتی یک شب نخورد.
مشکل موسی ارتجاع و سیر قهقرایی مردم بود. به جای خدا به سراغ گوساله برگشتند. اینها به جای رسول خدا سراغ یزید رفتند.
ادامه دارد.....