سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پنج شنبه 87 فروردین 29

عنوان کاش همیشه می‏آمدی اقای رئیس جمهور!

کاش همیشه می‏آمدی اقای رئیس جمهور!
نه اینطوری اذیت می‏شوی کاش می‏آمدی و قم زندگی می‏کردی!!!
باز بوی احمدی نژاد آمد و بوی پاچه خواری!
دارند خیابان های شهر برای احمدی نژاد آماده می‏کنند دستشان درد نکند. اما فعلا انگار کسانی که در شهر زندگی می‏کنند آدم نیستند.
چند روزی است که شهردار و استاندارو خلاصه همه و همه به جان شهر افتاده اند و دارند حسابی شهر را ترو تمیز می‏کنند شب روز که ندارند شب تا صبح، صبح تا شب.
تعجب نکنید! شهر قم شاید یک قرنطینه باشد به جای شهر، اسمش شهر است ولی از کمترین امکانات بی‏بهره است. آن از آبش که هر صبح باید زحمت چند دبه آب به خودت بدهی و این هم از خیابان هایش که شاید انگشت شمار بتوانی خیابان بدون چال و چوله پیدا کنی.
ترافیک را که نگو اگر گیر این غول ترافیک بیفتی اون موقع می‏دانی چطور باید به این شهردار و استاندار و بقیه مسئولین احترام بگذاری.
قم به زبان مردم ایران پایتخت کشور است ولی خوره بمالد به سر این پایتخت، هر جا که می‏گویم قمی‏ هستم فکر می‏کنند از لوس‏آنجلوس آمده‏ام اما نمی دانند اینجا ...هم نیست.
واقعا فکر می‏کنید قم چند پارک دارد یا چند سینما؟ اصلا این‏ها مهم نیست...! آدم بدون این‏ها هم می‏تواند زندگی کند اما...! 
آنهایی که قم هستند فقط به عشق حضرت معصومه و امام زمان (ع) است.
آقای رئیس جمهور اگه می‏خواهید بدانید قم شهر است یا نه با من بیایید تا نشانتان دهم، با من بیاید تا بگویم تمام آن‏چیز‏هایی که به شما نشان می‏دهند در عرض یکی‏ ‏دو هفته‏ای و به خاطر قدوم مبارک شما درست کرده‏اند و وقتی هم که شما می‏روی... انگار همه چیز را با خودتان‏ می‏بری...!
با من بیاید تا به شما بگویم که برای فلان طرح که در یکی از پر رفت ‏و آمد ترین مکان های شهر است، هنوز روی زمین مانده 700  میلیون دادند وآن آقا  فرار کرده و تا همین چند روز پیش قبل از آمدن شما  آنجا پرنده پر نمی‏زد.
با من بیاید تا به شما بگویم از هزارن طرحی که نا تمام مانده. با من بیاید تا به شما خیابان های شهر را نشانتان دهم با من بیاید تا چند ساعتی در ترافیک شهر با شما اختلاط کنیم.
خلاصه جناب رئیس جمهور کاش به جای اینکه وبلاگ می‏زدید وبلاگ هم می‏خواندید، حداقل اینطور از خیلی خبر‏هایی که به شما نمی‏رسد مطلع می شدید...


جمعه 87 فروردین 23

عنوان نامه

حرفی برای گفتن ندارم.
فقط خواستم بگویم این آقای عزیز لطف کردند و بابت این جنبش وبلاگی که توسط خود ویلاگ نویسانی که احساس وظیفه می‌کردند به راه افتاد، ربع سکه هدیه به من هدیه بدهند.
من در ضمن تشکر و قدردانی از محبت ایشان این ربع سکه به نویسنده بهترین نامه تقدیم می‌کنم.
سعی کردیم تمام نامه‌ها و مطالبی که در طول این جنبش نوشته شده  اینجا جمع کنیم.
دوستان می توانند به ما در انتخاب بهترین نامه ;کمک کنند.
البته شاید جوایز بیشتر هم شد.
اگر شما مطلبی یا نامه‌ای دیدید که از چشمان ما دور مانده حتما به ما اطلاع دهید.
------------------------------------------------------------------------------
.......

سه شنبه 87 فروردین 13

عنوان به برادرم مسیح

تا به حال به تو نامه ننوشتم؛ و فکر هم نمی‌کردم بشود با تو رو در رو صحبت کرد اما وقتی می‌بینم کسانی که خود را به دروغ پیروان تو می‌خوانند به راحتی برادرت محمد را خطاب قرار می‌دهند و توهین می‌کنند فهمیدم می‌شود؛ می شود با تو رو در رو صحبت کرد.
ای مسیح! تو پیامبر خدایی. همان خدایی که محمد نیز بعد از تو پیامبر او بوده. همان‏که خودت بشارت آمدنش را دادی و ما همان‌گونه که به پیامبر خود احترام می‏گذاریم و دوستش داریم، تو را نیز دوست داریم .

ای مسیح عزیز! اگر کسی به برادرت محمد توهین کند تو غمگین و ناراحت می‌شوی؛ گویی به تو توهین شده، همان گونه که اگر کسی به تو توهین کند ما پیروان محمد احساس می‌کنیم به ما و محمد توهین شده است.
ای مسیح! تو همان پیامبر خدایی که دم مسیحایی‏ات انسان را زنده می‌کند. تو پیامبر زنده خدایی که در عرش خداوند جای داری.

ای پیامبر خدا! اگر مسلمانی به تو اهانت کند اولین کسانی که به مبارزه با او می‌پردازند خود مسلمانان هستند اما سکوت پیروان تو در برابر برخی توهین‌ها بسیار دردناک و رنج‌آور است. انسان احساس  می‌کند آن مسیحی که ما می شناسیم، آن خدایی که ما می شناسیم و او را پرستش می‌کنیم با خدا و پیامبر آن ها فرق می‏کند.
ای مسیح! من به تو می‏گویم؛ مسلمانی که تو را دوست دارد. به تو می‌گویم که غمگین مباش از این همه توهینی که به برادرت محمد می‌شود. ما همه خود می‌دانیم که این‌‌ها پیروان تو نیستند، بلکه همان‌هایی هستند که صلیب به دست ‌می‌گیرند و با صلیب و شعار دوست داشتن و مسیحی بودن، جنگ‌های صلیبی به راه می‌اندازند، انسان‌ها را می‌کشند، به دیگران رحم نمی‌کنند و کشور ها را غارت می‌کنند.
این‌ها هیچ کدام پیروان تو نیستند چون اگر بودند باید می‌دانستند تو مانند محمد برای مبارزه با ظلم و ستم آمده‌ای. تو برای این آمدی که جنگی نباشد، خونریزی نباشد، سیاهی نباشد و گناه نباشد.

و ما مسلمانان برای تو می‏نویسیم تا بدانی دوستت داریم و همچون پیامبر خود تو را پیامبر خدا می‌دانیم و به تو احترام می ‌گذاریم .
و من از دوستانم  و مسلمانان دعوت می‌کنم برای تو بنویسند:

حسن. تا فتح قدس و مکه //نجمی. منبرنت//فضل الله نژاد. شب نوشت //فخری. مدیر //مصطفی. همسرا // گل‏دختر//  دومین // حامد. کشکول// مهدی. بچه‏های قلم // مرتضی. رمز دشمن شناسی //دست نوشته های یک احمد// سارا. نوشته‏یک کج و معوج// دنیای راه راه// شیعه مذهب برتر//آهستان //مادرانه // خانم ناظم //دست خط // آغاز راه // اندیشه‏های یک فکر //حاصل اوقات. احمد رضا بیضایی // بیا تا برویم //دنیای کوچک ما// صدارت//یگان //حرف دل یونس

دوستان دعوت شده 5 نفر دیگر را برای نوشتن نامه به حضرت مسیح دعوت کنند.
از دوستانی که نامه می نویسند درخواست می کنم به ما اطلاع دهند تا نامه‌های‏شان را در وبلاگ به برادرم مسیح بگذاریم.
نامه‌های برتر به زبان انگلیسی و عربی  ترجمه خواهد شد و در وبلاگ انگلیسی  و عربی این جنبش وبلاگی قرار خواهد گرفت.


دوشنبه 87 فروردین 12

عنوان فتنه‏ی فیلمِ فتنه

این یک فیلم نیست، بلکه میکسی است از تصاویر خشن و عملیات‌های تروریستی که به اسلام نسبت داده شده و تصاویری از بدعت‌هایی در اسلام.
فیلم شامل دو بخش است. بخش اول به بیان برخی آیات و احکام اسلامی می‌پردازد و با استدلال به آیات قرآن وبیان ‌‌آن‌ها می‌خواهد چهره‌ای از اسلام را نمایش دهد.
چهره‌ای که از اسلام نشان می‌دهد همان حرف‌های تکراری و همیشگی است که با برداشت از برخی بدعت‌ها صورت گرفته، برداشت از آیات قرآن که در جنگ به پیامبر نازل شده و در بیان حالت جنگ است برای نشان دادن چهره اسلام .
فیلم سرشار از توهین‌ و دروغ است، ولی چند نکته قابل تامل است
1. تمام تصاویر در صفحات کتابی با برگ‌های کاهی نمایش داده می‌شود که گویی قرآن است و خشونت ها و عملیات های تروریستی همه از درون قرآن سرچشمه می گیرد
2. استفاده از کاریکاتور پیامبر اکرم (ص) در اول و آخر این کتاب و شروع ثانیه شماری در اول باز شدن و پایان کتاب که گویی قرآن است و منفجر شدن کتاب
3. بیان ترجمه اشتباه از آیات استفاده شده و استفاده از آیاتی که در زمان جنگ نازل شده برای زمان صلح
4. نسبت دادن عملیات‌ها تروریستی 11 سپتامر و انفجار قطار د راسپانیا و... به قرآن و مسلمانان
5. استفاده از بدعت‌ها در این فیلم و نشان دادن آن به عنوان اسلام
آنچه در قسمت اول این فیلم است ناشی از تصورات غلط و برداشت‌های سوء کارگردان «گیرت ویلدرز» و بی اطلاعی او نسبت به دین اسلام است نه استدلال.
استفاده از آیات قرآن و تعیبرها و بیان معانی نادرست آیات نه از روی استدلال و عقل است بلکه نشان دهند سوء غرض است.
بخش دوم به غربی ها هشدار می‌دهد که آگاه باشید که اسلام اروپا را فتح خواهد کرد و اسلام مخالف آزادی است و باید برای آزادی به مبارزه با اسلام برخیزیم.
این فیلم جایی برای انتقاد بر قرآن و اسلام ندارد بلکه از آغاز تا پایانش توهین است از آغازش که جلد قرآن را نشان می‌دهد تا صفر شدن ثانیه شما و منفجر شدن و بسته شدن قرآن.
در‌ بخش پایانی فیلم نشان می‌دهد قرآن را می‌خواهند پاره کنند تصویر محو می‌شود وصدای پاره شدن می‌آید و
حرف هایی که جناب گیرت ویلدرز بعد از این تصویر می زند جای تامل دارد:
«صدایی که شنیدید صدای پاره شدن یک برگ از دفتر تلفن بود. چون این وظیفه من نیست؛ بلکه وظیفه مسلمانان است که آیات تنفر آمیز را از قرآن پاره کرده و به دور بیاندازند.
مسلمانان از شما می‌خواهند جا برای رشد اسلام باز کنید ولی اسلام جا برای رشد شما باز نمی‌کند. حکومت اصرار می‌کند که شما به اسلام احترام بگذارید ولی اسلام به شما احترام نمی‌گذارد.
اسلام می‌خواهد حکومت کند. ما را مطیع کند و به دنبال نابود کردن تمدن غربی ماست.
در سال 1945 نازیسم در اروپا شکست خورد و در سال 1989 کمونیسم در اروپا شکست خورد و اکنون باید ایدئولوژی اسلامی شکست بخورد
»
جایی که توهین باشد جای جواب دادن منطقی نیست این فرد به دنبال اشکال کردن و جواب شنیدین نیست توهین به پیامبر و قرآن توهین به میلیون‌ها مسلمان است و نایده گرفتن این همه انسان خودش چیز کمی نیست.
جناب گیرت ویلدرز اگر شما واقعا دنبال طرف داری و آزادی هستی اگر واقعا دنبال نژاد پرستی نیستی لازم نیست جای دوری بروی، به افعانستان نگاه کن به عراق نگاه کن که هر روز فاجعه‌ای جدید در تاریخ ثبت می‌کنند.
انگار شما فقط خود را انسان می‌دانید و دیگران را مستحق‌ حق آزادی و انسانیت نمی‌دانید شاید از فجایع فلسطین مطلع نیستید، کودکان، زنان، مردان...
لینک های مرتبط
دنیای کوچک ما - فیلم فتنه و حکایت تلخ خشونت
«فتنه»‌ای دیگر
رادیو زمانه | خبر اول | تیتر یک | نمایش فیلم ضد اسلامی "فتنه" در اینترنت
روی شیروانی داغ: نمی‌توانم بگویم دوستم داشته باش؛ درباره‌ی توهین
هلند و بازداشت یکی از منتقدان «فتنه» به اتهام توهین ... نگاهی به فیلم ضد اسلام فتنه
ماهاتیر محمد خواستار تحریم کالاهای هلندی از سوی مسلمانان شد
27دنیای کوچک ما - فیلم فتنه و حکایت تلخ خشونت
وزیر خارجه اتحادیه اروپا انتشار فیلم ضداسلامی را محکوم کردند
اتحادیه اروپا و سازمان ملل علیه فیلم ضد اسلامی هلند متحد شدند
واکنش تند ایران به انتشار فیلم ضد اسلامی
سازمان کنفرانس اسلامی پخش فیلم هلندی موهن به اسلام را محکوم کرد
دولت پاکستان سفیر هلند را احضار کرد
اتحادیه اروپا، فیلم ضد اسلامی را محکوم کرد
جمعیت مسلمانان از کاتولیگ پیشی گرفت

برای توضیحات بیشتر در مورد این فیلم و آیات استفاده شده و دیدن عکس هایی از این فیلماینجا کلیک کنید

جمعه 87 فروردین 9

عنوان موز خوری در انظار عمومی

بچه‏ها گرسنه بودند، خب حق داشتند، ساعت 4 شده بود ولی هنوز از غذا خبری نبود.
برنامه این نبود. برنامه این بود که ما ساعت 11 از شرهانی حرکت کنیم و برای نماز و ناهار در شوش توقفی داشته باشیم .و دانیال نبی را هم زیارتی بکنیم.
اما ما ساعت 11:30 به شرهانی رسیدیم آخر آن آقا گفته بود که فاصله شرهانی تا دو کوهه فقط نیم ساعت است.
این راه شرهانی هم پرت بود. جایی برای خرید کیک و کلوچه‏ای برای تسکین درد گشنگی بچه‏ها نبود.
درست است که ما صبح به بچه‏ها هلیم داده بودیم اما این دلیل نمی‏شد که ساعت 4 ناهار بدهیم.
بچه‏ها خیلی با جنبه‏تر از این حرف‏‏ها بودند شاید به شوخی حرف‏هایی می‏زدند اما چیزی در دلشان نبود. می‏دانستند که مشکل جای دیگری است و‏ آن هم از...
در این بین یکی از پیشکسوت‏ها آمده و به ما موز تعارف می‏کند. هوای بچه‏ها را داشت دستش درد نکند حیف که وبلاگ ندارد و گرنه لینکش می‏کردم.
آقای...دست شما درد نکند ما میل نداریم .
-نه شما خسته‏اید باید بخورید.
-آخه نمی‏شه بچه‏ها گرسنه‏اند ما موز بخوریم اونم جلوی بچه‏ها.
-من به این حرف‏ها کاری ندارم  تا از من نگیرید من از اینجا نمی‏رم
به هر زوری بود این موزها را به ما داد.خب ما هم گرسنه بودیم. یک ذره هم اعصاب‏مان از این نا‏هماهنگی و دیر رسیدن غذا خورد بود، خب ما هم آدم بودیم شیطان گول‏مان زد و شروع کردیم به خوردن که البته در اواسط خوردن دوستان دیگر آمدند و کمکمان کردند گفتند دست تنها کار انجام ندهید خسته می‏شوید«کاش تو همه کار‏ها کمکمان می‏کردند، که البته کردند، دستشان درد نکند»
ولی غافل از اینکه چشم‏های دیجیتالی بچه‏ها دارد کار می‏کند.
به دوربرم که نگاه کردم، دیدم به‏به چه خبر است شده‏ایم سوژه بچه‏ها همه دارند از ما عکس می‏گیرند.


پنج شنبه 87 فروردین 8

عنوان معرکه ‏ای در وادی شهدا

هوا سرد نبود ولی باد می‏آمد نه خیلی تند و نه آرام، شاید این گرد و غبار بود که بیشتر بچه‏ها را اذیت می‏کرد.
تقریبا وسط‏های روایت گری بود که رسیدیم با یکی از بچه‏ها بودم قضیه آن قتلگاه را گفتم برایتان، که چندین شهید را در آن جا پیدا کرده بودند برای همین دور تا دورش را از کیسه های خاکی پر از خاک چیده بودند و شده بود یه حلقه که البته یک طرفش برای ورود باز بود.
بچه‏ها همه دور آن حلقه زده بودند یکی نشسته یکی ایستاده ، جای دنجی پیدا کردم که هم صدای راوی رابشنوم و هم از گرد و غبار در امان باشم آخر نمی‏شد در این گرد وغبار چشم‏هایمان را باز نگه داریم.
شاید آن راوی هم نمی‏دانست که هنوز بچه ها نماز نخوانده‏اند یا شاید می‏دانست و هنوز فکر می‏کرد باید حرف بزند و بگوید شاید خودش هم نماز نخوانده بود.
بالاخره تمام شد.
تمام که شد صدای توجه همه را به خودش جلب کرد:
بدو که تموم شد، هیچ وقت، هیچ جا، همچین چیزی را نخواهی دید بدو  بدو بیا نگاه کن.
 نشستیم تا ببینیم این دست فروش در وادی شهدا چه می‏کند.
نمایشی که شاید برای برخی آن هم اندک جذاب بود اما برای ما اصلا ارزشی نداشت.
حرف هایی می‏زد که برای مخاطبانش شاید مسلم بود.
قاب عکسی داشت که البته آن را پوشانده و از از زبان قاب عکس حرف می‏زد ما همه فکر می‏کردیم یک شهید مشهور است .
از او سوال می‏کرد و از ما هم سوال می‏کرد البته ازما سوال نمی‏کرد خودش سوال می‏کرد و خودش جوابش را می‏داد.
- بچه‏ها الگوی شما کیه؟
- کدوم بازیگر رو از همه بیشتر دوست دارید؟
-کدوم خواننده رو از همه بیشتر دوست دارید؟
و از این سوال ها ...
بعید می‏دانم آن جمعی که آن جا بودند در بند این حرف‏ها و صحبت‏ها بودند نه به فکر بازیگر بودند نه خواننده و نه اینکه الگویشان یکی از اینها باشد.
این سوال‏ها را از آن قاب عکس پوشیده شده هم می پرسید و جوابش را هم خودش می‏داد...
بعد جواب‏ها را با هم مقایسه می کرد.که این شهید چه گفته و شما چه می‏گوید....
و آخر سر هم که قاب را نشان داد قاب خالی بود که منظورش شهید گمنام بود. واین هم تمام شد. ولی هنوز بچه ها نماز نخوانده بودند.

پنج شنبه 87 فروردین 8

عنوان بی‏خوابی شبانه

گاهی با اینکه برنامه‏ات این است که شب بخوابی و مثل انسان‏ها باشی اما خوابت نمی‏گیرد بی خوابی به سرت می‏زند، انگار چیزی در آدم می‏جنبد آدم را وسوسه می‏کند، خب خواب است نمی‏آید دیگر!
مدتی هست که این بی‏خوابی ها را ترک کرده‏ام و به قول پدرم کمی آدم شدم ولی بازهم گاهی اوقات نمی‏شود دیگر .
دوست داری بنویسی، دوست داری بیایی پای نت حرف بزنی، کامنت بگذاری کامنت بخوانی.
هر چند قبلا گفته بودم باید در این صدا وسیما را باید گل گرفت اما انگار برخی اوقات می‏شود از این صدا وسیما فیلم های مفیدی را دید.
مردی است کارگر اما سخت کوش هدفی دارد و برای رسیدن به هدف خود تلاش می‏کند تا آنجا پیش می‏رود که راکت می‏شود.
در بیان توضیح و تفسیر فیلم نیستم فقط خیلی برایم جالب و آموزنده بود تلاش و مبازه موریس برای پیروزی.
با اینکه موانع زیادی در راه او بود اما نه به تنهایی بلکه به گوش دادن به حرف آن‏هایی که اعتماد داشت و بزرگ تر از او بودند و باتلاش به آن‏چه می‏خواست رسید.
امروز داشتم به این فکر می‏کردم که روزها چه زود می‏گذرد و خاطرات شیرین و تلخ چه زود غبار آلود و محو می‏شوند.
و گاهی دستمالی حتی برای به یاد آوردن خاطرات تلخ لازم است تا برای به یاد آوردنش گرد و غبارش را کنار بزنی و لحظه ای به آن نگاه کنی و درس بگیری.
شکست‏ها را، تلخی‏ها را بیاد آوردی و بدانی که چه می‏خواستی و حال کجای راه هستی و کی و چه وقت می‏خواهی به آن چه می‏خواستی برسی
باید همیشه به یاد داشته باشیم که آن‏چه که می‏خواهیم در دستان‏مان است فقط لازم است حسش کنیم .


 


چهارشنبه 87 فروردین 7

عنوان باد، خاک، اجسام شهدا !

قدم زنان اما برخی فاخلع نعلیک را آویزه گوششان کردند و احترام به این سرزمین گذاشتند اما برخی نه اینکه احترام نگذاشتند شاید می‏گویند این وادی طور موسی نیست که فاخلع نعلیک برا‏ آن صدق کند.
به جایی رسیدیم که فقط سر درش مثل همه جای دیگر همین واژه فاخلع نعلیک است. در سردرش نوشته یا ننوشته، نانوشته نوشته.
شرهانی، چیزی از شرهانی و عملیات‏های انجام شده در‏آن نمی‏دانم فقط می‏دانم که چون جای خاصی بوده جناب حسینی لطف کردند و برنامه خاص برای وبلاگ نویسان راه انداخته‏اند

باد‍ تندی می‏وزد، خاک‏های شرهانی که شاید این خاک‏ها با استخوان و گوشت بچه‏های ناب پاک جنگ عجین شده به هوا به رقص در‏ می‏آید انقدر می رقصد و می‏رقصد تا اینکه زائری پیدا شود و بر سرو صورتش بنشیند.
همه نشسته‏اند و راوی دارد روایت می‏کند. باد زیاد است. صدایش به ما که آن آخر یا آن بالا نشسته‏ایم نمی‏رسد‍‍، شاید صدایش را هیچ کس نمی‏شنود.
حوصله‏ام سر می‏رود چند کلامی با بغل دستیم صحبت می‏کنم که نگاه پرمعنای دیگران کلام را در دهانم می‏خشکاند.
بلند می‏شویم تا چرخی بزنیم ومهیا شویم برای نماز آخر وقت نماز است وهنوز آقای حسینی گرم صحبت و روایت گری!
شاید چون کسی اعتراضی نمی‏کند‍!
ما که خیلی قبل‏تر بلند شده‏ایم تا هم چرخی بزنیم و هم برای نماز آماده شویم.
عقب مانده ایم. همه رفته ‏اند. چون نماز خواندیم عقب ماندیم.
خود را به بقیه می‏رسانیم ، جایی مانندقتلگاه درست کرده‏اند انگار آنجا قتلگاه چندین شهید است توصیفش نمی‏کنم تا خودتان بروید وببینید.
همه دور آن حلقه زدند باز هم روای دارد می‏گوید از شهدا از اینکه چگونه شد که این قتلگاه نمایان شد از اینکه شهدا هر وقت خودشان بخواهند خودشان را نشان می‏دهند دست ما نیست و ...روضه هم می‏خواند همه گوش می‏دهند و دل می‏دهند و بعضی هم اشک می‏ریزند.
و هنوز هم باد شدید می‏وزد وشهدا در‏ آسمان در حال پرواز...!


دوشنبه 87 فروردین 5

عنوان دیوانه کیست...؟

فیلسوفان مردمان عادی را عاقل می‏دانند اما مردمان عادی آنان را کافر و دیوانه می‏پندارند.
فلسفه راهی برای رسیدن به حقیقت است. راهی که انسان بوسیله عقل و استدلال باید بپماید.
توماس آگوستین می‏گوید:«همه شناسندگان در هر گونه شناختی که باشند خدا را ضمنا می‏شناسند» پس همه انسان‏ها ضمنا فیلسوفند، اما درجه‏اش برای انسان‏ها فرق می‏کند.
و مطلق اگه چه معنای واحدی ندارد اما می‏توان گفت که مطلق همان حقیقت مطلق است همان کمال متعالی و یا همان خداست.
اگر چه به نظر می‏رسد برخی از گروه‏ها و تفکر‏های فلسفی نهایتا به بی‏خدایی و لا ادری یا سکوت در مقابل وجود خدا منتهی می‏شود اما در حقیقت و لو نا خودآگاه همان تفکر نیز به دنبال کمال مطلق است.
و اسلام اساسش فلسفه است آنجا که اصول دین را خدا باوری و صفاتش قرار داده و معاد را نیز در کنار شناخت خدا قرار داده است.
هر مسلمانی قبل از‏ آنکه بخواهد مسلمان باشد باید فیلسوف باشد باید خدا را با عقل و استدالال بشناسد بعد مسلمان شود.
و این خدا فریادی است بر حقانیت اسلام، که اسلام از فکر و نظر نمی گریزد و اساسش را تفکر در عالم وجود قرارداده است.
چگونه ممکن است  اسلام تفکر یک انسان بی‏سوادی چون محمد باشد و اساسش را فکر و تفکر قرار داده باشد.
نمی‏گوید بیا مسلمان شو. می‏گوید بیا فکر کن بعد مسلمان شو. و این است اسلام ناب محمدی که محمد سال‏ها برایش درد و رنج کشید و از مال و منال دنیا هیچ نبرد و هیچ نفهمید و از لذت دنیا لذت آخرت را بر‏گزید و چونان بود که تا آخر محمد بود محمد امین، امین در امانت‏های مردمی و خداوندی«وحی» که خداوند در فرمود و محمد هیچ نمی‏گوید مگر آنکه وحیی باشد که ما به او کرده‏ایم.
و باید تمام درد‏ها و رنج‏ها و غم‏های محمد هدفی‏ داشته باشد، و آن هم هدفی بزرگ که بتوان تمام رنج‏های محمد را به آن نسبت داد‍.
و این محمد بود که مردم او را دیوانه می‏پنداشتند، سنگش می‏زدند، طردش می‏کردند و به او و سخنانش می‏خندیدند و حال بعد از گذشت قرن‏ها این سخنان و نام محمد است که بر سر زبان‏هاست.

 


یکشنبه 87 فروردین 4

عنوان ننم می‏گه جبهه نرو...

از ماشین پیاده می‏شوی پایت را روی زمین که می‏گذاری احساس می‏کنی زمین می‏لرزد.
این صدای پای بچه‏‏هاست که دارند رژه می‏روند و اگر گوش تیز کنی صدایشان را هم می‏شونی.
ننم می‏گه جبهه نرو  ....نرو نرو نرو نرو
جبهه می‏ری جلو نرو ......نرو نرو نرو نرو ....
صدای صبحگاه و آمین‏های بلند بچه‏ها در آسمان دو کوهه هنوز طنین انداز است.
برنامه این است باید صبحانه بخوریم بعد به بالای ساختمان تخریب شده برویم تا آنجا برایمان روایت گری کنند.
پارسال که آمده بودیم وضع ساختمان بهتر بود الان که رفتیم خراب‏تر شده بود، شاید می‏خواهند درستش کنند، ساختمانی که زیر بمباران ویران شده بود، البته ویران که نه هنوز بر پاهایش استوار بود ولی دیگر قابل سکونت نبود.
یکی از بچه‏ها می‏گفت شاید می‏خواهند درستش کنند، اری اگر درستش کنند بهتر است دیگر بچه‏ها مجبور نیستند به خاطر اینکه جا برای خواب  کم است  بیدار بمانند....
بالای ساختمان نمای خوبی دارد، بر کل دوکوهه اشراف دارد همه چیز را می‏شود زیر نظر داشت.
روای می‏‏آید پیرمردی‏است خون‏گرم و خوش اخلاق از صحبت‏ها و حرف‏هایش معلوم است که خودش لذت با بچه‏ها بودن را چشیده و لذت دویدن و امین گفتن را.
آنچنان با شور و شوق بیان می‏کند که ما را به وجد می‏آورد از همه چی می‏گوید از صحبت‏ها، حرف‏ها، خنده‏ها، شوخی‏ها و خلاصه آن جوان پاک و باهوشی که دانشگاه را ول کرده و آمده تا ایثار کند با اینکه چند بار ردش کردند چند بار برش گرداندند اما باز هم ...
ان شالله به زودی همه صوت‏های روایت گری‏های اردو را در سایت دینی بلاگ خواهید دید


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >