شنبه 89 اردیبهشت 18
خدانگهدار رند پارسی بلاگ
سه شنبه 88 اسفند 25
پوتین رزمنده
حاج همت به رزمنده بسیجی گفت «آب در قمقه داری؟»، رزمنده بسیجی گفت «بله دارم»، حاج همت گفت «پوتین خود را در بیاور و داخل آن آب بریز» بسیجی پوتین خود را در آورد و داخل آن آب ریخت؛ حاج همت پوتین را برداشت و آب را خورد و گفت «آب متعفن پای بسیجی که با اخلاص برای دفاع از وطن اسلامی خود آمده است، خوردن دارد؛ مبادا کسی جلوی چشم من بسیجی را تنبیه کند.»
شنبه 88 بهمن 24
انسانهای پر مدعا
جمعه 88 بهمن 23
گاهی تصاویر هم الکن هستند!
چهارشنبه 88 دی 9
اینها همه لباس شخصی اند!؟
امروز غوغا بود، من حرف نمی زنم این تصاویر هستند که حرف میزنند. همه آمده بودند، همه نوع آدم آمده بودند تا بگویند دوست نداریم در روز عاشورای امام حسین علیه السلام آدمهایی بیایند وارانه رفتار کنند. دوست نداریم کسی بیاید به عزاداران حسینی بی احترامی کند، کسی به نمازگزاران سنگ پرتاب کند.
خلاصه همه گول صدا و سیما را خورده بودند و آمده بودند همه این دروغها را شنیده بودند و آمده بودند اگر میدانستند که سبزپوشان در روز عاشورا سنگ پرتاب نکردند نمیآمدند اگر میدانستند سبز پوشان در روز عاشورا کف نزدند نمیآمدند،اینها همه دروغ صدا و سیما بود که مردم آمدند؟؟!!!!
اصلا شما شب تا صبح برای خودت فلسفه بافی کن روی مرغ آب بپاش بگو انشالله که مرغابی است یا هر کار دیگر که خودت میدانی، چگونه خودت را گول بزنی. اما این آن مرغی نیست که تو رویش آب بپاشی و بگویی ان شالله مرغابی است. اینها مردم هستند همانهایی که شما آنها را لباس شخصی قلمداد میکنید همان آدمهایی که حضورشان اگر بخواهند از حضور شما بیشتر است همانهایی که اگر پلیس نبود که ازتان حمایت کند خودتان میدانید چه بر سرتان میآوردند.
این مردم تحمل ندارند کسی روز عاشورایشان پیش چشمان کف بزند. شاه که شاه بود جرات نداشت همچین کاری بکند شما که جای خود را دارید.
این مردم از مرگ نمیهراسند برخلاف شما. این مردم به حسینشان«علیهالسلام»در حمایت دینشان اقتدا کرده اند «اگر دین جدم جز با کشته شدن من برپا نمی ماند پس ای شمشیر ها مرا دریابید».
این نمایش کوچکی بود.
دوشنبه 88 آذر 30
آزادی از نوعی که دیگران به دنبالش نیستند!؟
در مدینه پس از گفت و گوی طولانی با برادر خود محمد حنفیه فرمود:
«برادرم، اگر بر روی زمین هیچ پناهگاه و امیدی برایم نباشد باز هم هرگز با یزید بیعت نمیکنم».
امام در پاسخ قیس ابن اشعث که او را دعوت به بیعت با یزید میکرد چنین میفرماید: «نه، هرگز، قسم به خداوند متعال دستم را همانند فرد ذلیل به دست آناننخواهم داد و همانند بردگان راه فرار پیش نمیگیرم. پناه و ملجأ من تنها خداوند متعال میباشد».
امام حسین(ع) نه تنها زندگی تحت لوای حکومت ظالم را روا نمیدارد، بلکه درچنین نظامی برای مؤمنان آرزوی مرگ میکند، ایشان میفرماید:
«میبینید حوادث روزگار بر ما وارد شده است، چهره دنیا دگرگون گشته و رو به زشتی نهاده است و نیکیها و فضائل روز به روز از دنیا رخت برمیبندد و از خوبیها جز تهمانده اندکی باقی نمانده است. چراگاه زندگی همچون مرتعی وحشت انگیز شده است،مگر نمیبینید که به حق رفتار نمیشود و از باطل جلوگیری به عمل نمیآید. با چنین اوضاع و در چنین شرایطی افراد با ایمان باید که بر راه حق بوده رغبت به ملاقات پروردگارخویشتن داشته باشند».
شنبه 88 آبان 16
زیارت مالا یحتسب
همیشه با صحبتهای سطح پایین جامعه از قبیل:
«امام رضا دعوت نمیکنه
خدا نمیخواهد
خواست خدا اینه»
و مانند این حرفهایی که بدون هیچ فکری و اغلب انسانها در توجیه کارها و خواستهای خود میزنند بسیار مشکل داشتم و معتقدم این قبیل صحبتها از دهان مردم عادی جامعه زده میشود که سطح علمیت بالایی و درک از فعل و خواست و انتخاب و این حرفها ندارند.
سهشنبه رفقیم زنگ زد و گفت «میخوام برم مشهد مییای؟» من چند وقتی بود تو فکر مشهد بودم، اطرافم صحبت از زیارت و مشهد بود، حدود یک سالی شاید بیشتر شده بود که حرم امام رضا نرفته بودم.
بعد از اینکه تلفن رو قطع کردم رفتم سراغ برنامههام که متوجه شدم پنج شنبه دو تا کار مهم دارم اولی یکی از کلاسهام که مهم بود و استادش رو هم دوست داشتم. این کلاس صبح پنج شنبه بود. کار بعدی بعد ازظهر پنج شنبه بو یک قرار کار و مهم با یکی از دوستان بود؛ مهم بودنش دو علت داشت.1- اولین جلسه کاریم برای پروژه جدیدم بود که درست نبود اولین جلسه آن هم یک روز قبل از جلسه و مهمتر از اون این بود که این دوستم قرار بود از شهرستان بیاد و مطمئنا برای این کارش برنامه ریزی کرده بود.
اینها باعث شد که چهارشنبه صبح اس ام اس زدم به رفیقم و گفتم که شرمنده من نمیتونم بیام، اما سریع زنگ زد و یه مشت فحش درست و حسابی بارم کرد که «ما روی تو حساب کرده بودیم و به خاطر تو برنامه سفرمون رو عقب انداختیم» و خلاصه از این حرفا که باعث شد سریع تصمیم عوض بشه.
اما مونده بودم که با این دو تا کارم چیکار کنم خب مشخص بود که کلاس رو باید جیم میزدم و هفته بعدی از استاد عذر خواهی کنم و قرار رو هم کنسل میکردم. خوشحالی و نارحتی دو طرف رفتن و نرفتنم بود که باید یکی رو انتخاب میکردم اما خوشحالی رو انتخاب کردم اون هم به خاطر اینکه نفس کار برام بیشتر اهمیت داشت.
جدای این حرفها این رفتنم یک حُسن دیگری هم داشت. رفیقم با خانوادهاش بود و چون دفعهی اولش بود احتیاج به یک راه بلد داشت و همچنین کسی که در رانندگی این مسافت طولانی کمکش کند.
بالاخره ما راه افتادم و البته من خیلی خوشحال شده بود از این رفتن چون متوجه شدم که کلاس برقرار نمیشود و این خیلی برایم خوشحال کننده بود اما خوشحال کنندهتر این بود که وقتی به دوستم اس ام اس زدم «این هفته مییای؟» جواب داد «که ان شالله هفته آینده» و این بود که خیلی بیشتر از تصمیم برای رفتن خوشحال شدم و از این که کارها به همین راحتی حل شد شگفت زده شده بودم.
البته مواخذه دوستم وقتی که نمیتوانست بیایید یا برنامهاش تغییر کرده بو به من خبر نداده بود جای خود دارد، اما این باشد برای بعد، فعلا الان در مشهدم و از اینکه صبح پنج شنبه و نماز صبح را در کنار امام رضا بودم خیلی خوشحالم.
خیلی وقتها باید تصمیمهایی بگیریم برای رسیدن به هدفها و لذتهای بیشتر تمام این سفر و لذتش به تصمیم من برمیگشت اگر روی تصمیمم بر نرفتم مصمم بودم مطمئنا پشیمون میشدم اما وقتی دیدار امام رضا را بر کارهای دیگر ترجیح دادم کارها خودش خیلی جالب و عیجب درست شد.
احتیاجی به این نیست که بگویم امام رضا دعوت کرده یا امام رضا خواسته و یا از این حرفهای سطح پایین چون امام رضا هر کسی را که خودش بخواهد و اراده کند دعوتش میکند مهم خواستن خود انسانهاست البته گاهی اوقات یک سلسله اتفاقاتی میافتد و یک سری زیارتها یک دفعه و بدون برنامه مهیا میشود که اونها هم بر میگردد به اعمال و رفتار گذشته خود انسانها.
ما انسانها زاییده تصمیمات و خواستنهای خودمان هستیم و گاهی اوقات خداوند و ائمه برای کمک رسانی و فقط کمک کردن به خواسته و تصمیم ما بعضی کارها را ردیف میکنند اما باز هم آن جرقه اولیه همان خواست خود ماست و زیارتی که بدون خواست ما باشد یعنی مجبور باشیم و بدون اختیار به آن برویم چندان ارزشی نباید داشته باشد.
++این پست را روز پنج شنبه بعد از اینکه از اولین زیارت مشهدم برگشتم نوشتم اما به علت کمبود امکانات و وقت نتوانستم ارسالش کنم. البته روز جمعه کافی نت رفتم اما بعد از نیم ساعت الافی موفق به ارسال این پست نشدم. دعا گوی همه دوستان بودیم.
چهارشنبه 88 آبان 6
راهی به سوی بیراهه
همیشه افراطها و تفریطها از گزینههای مخرب یک مقوله به حساب میآیند افراط و تفریطی که میتوان اصل مقوله را با خطر نابودی روبرو سازد از همین رو است که اخلاق از نظر ارسطو حد وسط است و او معتقد است که افراط و تفریط در هر مقوله یعنی بیاخلاقی[1].
افراطها و تفریطها یعنی برداشتهای خود راضی کننده، برداشتهایی که بیشتر از اینکه عقلی و معقول و قابل استنباط باشد در هدف رضایت خود انسان و برطرف کردن نیازها و احتیاجات انسانی است.
عرفانهای دورغین از این نوع افراط و تفریطها هستند. البته ما در مورد افراطها و تفریطهایی صحبت میکنیم که خود را منتصب به مقولهای به نام اسلام میکنند و بر این باورند که اساس و بنیه فکری و عملیشان از قرآن آمده است و گاهی هم به احادیث جعلی استنباط میکنند.
از میان آنچه از زبان علما و عرفا در مورد عرفان بیان شده است نقطه جامع و تعریف کاملی نمیتوان در مورد عرفان ارائه داد و این به معنای وجود تعاریف متعدد و مختلفی از عرفان است که از زبان عرفا و در کتب آنها بیان شده است.[2]
همین اختلاف فروان و برداشتها فروان از عرفان است که عرفان را به بیراه کشانده و به جریانی حتی در بسیاری از موارد مخالف با نصوص قرآنی و تحریف قرآن منجر شده است.
عرفانی که از اسلام صادر شده باشد هیچ وقت به معنای عرفانی مصطلح نیست، عرفانی که بر گرفته از نوعی پوشش خاص باشد نوعی رفتار و عملکردی ویژه باشد که مورد تایید قرآن نباشد، نوعی ریاضت که انسان را از مسئولیتهای زندگی دور کند و خلاصه همه آن چیزهایی که از دورن آدمها بوجود میآید نه مستند به قرآن و رفتار پیامبر و ائمه اسلام.
عرفان در متن خود به گزینههای همچون فنا الی الله، عشق الله، شهود، ریاضیت و خلاصه عنوانین مانند اینها اشاره دارد و مبنای اساسی خود را بر این عنواین قرار داده است.
همیشه به شخصه سوال من این بوده است که چرا باید میان رفتاری که از پیامبر اسلام و دیگر ائمه و حتی بزرگان دین همچون عمار و ابوذر و سلمان در تاریخ بیان شده تفاوت محسوسی با اینگونه عرفانها و سران و سردستههای این دستههای عرفانی داشته باشد.
آیا کسی میتواند از پیامبر و امامان به خدا نزدیکتر باشد پس چگونه است که ما با درست کردن واژهای به نام عرفان و اختراع راه و روشی به این نام آنگونه که آنها در زندگی خود قدم برداشتند و با خدا بودند و عاشق خدا بودند و در خدمت خداوند بود رفتار نمیکنیم. رفتاری که بنا بر اعتقاد ما مطابق با قرآن است و همان چیزی که خداوند از انسانها خواسته است.
آیا با عمل کردن بر طبق رفتارهای پیامبر و رهنمودهای قرآن نمیتوانیم به معنای کامل و تمام به خدا برسیم؟ آیا فنا الی الله و عشق خدا بر پایه راهی غیر از قرآن میتواند شکل بگیرد؟ آیا عاقلانه تر این نیست که بگویم خداوند اگر از انسانها بیشتر از این را میخواست خودش بیان میکرد و هر گونه رفتاری که مطابق گفته خداوند در قرآن نباشد حداقل مطابق اسلام نیست و چیزی به جز گمراهی و کج رفتن نیست؟
اگر قرار باشد قرآن را برای همه انسانها کافی ندانیم و بگویم قرآن برای آدمها عادی است و کسی که میخوهد عارف باشد باید با مردم عادی فرق داشته باشد دقیقا بر خلاف خواسته و نظر قرآن رفتار نکردیم آنجا که خداوند حتی پیامبرش را در سوره محمد اینگونه معرفی میکند« و ما محمد الا رسول یعنی محمد مانند شما مردمان عادی است نه فرشته است و نه یک انسان خاص و برتر فقط فرقش با شما این است که به او وحی میشود و او یک وظیفهای سنگینتر از شما دارد»
اگر اینطور باشد پس پیامبر هم با رفتار طبق قرآن و آنگونه رفتاری که باید سرمشق مسلمانان باشد آنگونه رفتاری که باید مطابق قرآن باشد نمیتوانسته به فنای الهی و به عشق الهی برسد پس عرفا باید مقامی بالاتر از حضرت رسول و امامان معصوم داشته باشد که به حق میدانیم این استدلال پوچ و بی معناییاست.
عرفان تخیلی بیش نیست تخیلی که راهی خیالی را میپیماید اگر دنبال عرفان واقعی هستیم باید مطابق رفتار پیامبر و امامان معصوم رفتار کنیم چون به حق آنچه آنان انجام میداند حقیقت واقع و راه اصلی برای رسیدن به خدا و فنای الی الله است.
امام خمینی(ره) در این زمینه می فرماید: «طریقت و حقیقت جز از طریق شریعت(همان عمل به مضمامین قرآن کریم است) حاصل نمی شود. هر کس بخواهد جز از طریق ظاهر به باطن دست یابد از نورانیت الهی بهره ای نبرده. همچون بعضی از عوام صوفیه[3] .
شهید مطهری(ره) در فرازی با طرح دعوی برخی از دراویش در محبت به علی (ع) می فرمایند:
«... برخی از دراویش از طرفی دعوی دوستی با علی (ع) را دارند و از طرف دیگر از هر گناهکاری، گناهکارترند. اینان نیز مدعیان دروغگو هستند...» [4]
بیشتر بدانیم
نگاهی به گرایش های عرفانی جوانان
گفتگو با نویسنده کتاب «عرفان های کاذب و عرفان حقیقی»
عرفانهای کاذب
[1] -ترجمه تاریخ فلسفه کاپلستون جلد اول قسمت اخلاق ارسطو
[2] - کتاب عرفان نظری نوشته سید یحیی یثربی ص25
[3] - تعلیقات نصوص الحکم و مصباح الانس، ص 201
[4] - تعلیقات نصوص الحکم و مصباح الانس، ص 201
شنبه 88 مهر 4
صندلی خالی یا گوش تو خالی!
و اما بعد...
چیز مهمی نیست فقط شاید گاهپارههای تاریخی نشانمان دهد که اسلام چه چیز را به ما یاد داده است اصلا هم قصد مقایسه و این حرفها را ندارم فقط میخواهم بیان کنم نتیجهاش با شما.
بسم الله الرحمن الرحیم
قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ (1) لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ (2) وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ (3) وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتُّمْ (4) وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ (5) لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ (6)
بگو : اى کافران قریش ، پیشنهاد شما که من بت هایتان را بپرستم تا شما هم خداى مرا بپرستید ، هرگز قابل قبول نیست .«1» نه من آنچه را شما مى پرستید خواهم پرستید ،«2» و نه شما پرستنده کسى هستید که من او را مى پرستم ،«3» و نه من پرستنده چیزى هستم که شما آن را مى پرستید ،«4» و نه شما پرستنده کسى هستید که من او را مى پرستم .«5» دین شما براى خودتان ، و دین من هم براى خودم .«6»
برخی آمدند تا با پیامبر معاملهای بکنند و این داستان آن معامله و جوابی که پیامبر به آنها میدهد.
1-آن اوایل که محمد (ص) تازه اسلام را علنی کرده بود فشارها کمتر بود همه فکر میکردند محمد(ص) آمده و میرود خودش خشک میشود و میافتد. اما دیدند نه، این قائله سر درازی دارد شروع به مخالف کردند اول با نرمش و اعتراض به ابوطالب و پیشنهادهایی به محمد. آمدند و به او پیشنهاد مال و ثروت دادند و جواب پیامبر همان جمله مشهوری بود که «اگر خورشید را به دست راستم دهید و ماه را به دست چپم تا از رسالت دست بر دارم چنین نمیکنم مگر زمانی که مرگم فرا رسد.» این دقیقا در همان زمانی بود که مسلمان زیر شکنجه زیادی از طرف کفار بودند.
2-سه سال در درهای خشک و بی آب و علف محاصره شدند و اجازه خروج از آن را نداشتند در این سه سال مسلمانان به طور کلی محاصره شده بودند اصلا بایکوت شده بودند کسی با آنها حرف نمیزد قبولشان نمیکردند با آنها معامله نمیکردند اگر کسی از خارج از مکه میآمد و مسلمانان میخواستند با آو معامله کنند کفار کسانی را منصوب کرده بودند که بروند آن متاع را با قیمت بیشتری بخرند. تنها همدم مسلمانان در آن زمان آه و ناله و ضجه بود.
3-تمام امامان معصوم نصف زندگیشان را در زندان بودند یا زندان خانهشان یا زندان خلیفه در حالی که میشد با کمترین کوتاه آمدن بهترین زندگی را داشته باشند.
4.مبارزه با ظلم، کفر در اسلام نهادینده شده است این را از همان رفتارهای پیامبر اسلام در اوائل اسلام از ایات قرآن و از رفتار دیگر معصومین علیهم السلام به وضوح میتوان مشاهده کرد. پرچم دار این مبارزه با ظلم و ستم امام حسین(ع) است. امام حسینی که با 72 نفر در مقابل سپاه چند هزار نفری یزید ایستاد. مگر واقعا نمیشد این قائله را ختم کرد؟ مگر واقعا نمیشد؟ امام حسین همان حرفهای یزد را بزند، یا حرفهایی را نزد که یزد نمیخواهد.
5. بیاییم نزدیک تر در مورد امام خمینی و انقلاب خودمان صحبت کنیم. مگر همین امام خمینی نبود که در مقابل شاه ایستاد مگر این شاه نبود که بارها خواست با انقلاب معامله کند اما نشد. مگر به امام گفته نشد که تو فقط حرفی نزن که به ضرر ما باشد تا ما به تو همه چی بدهیم تا ما از مرجیعت تو حمایت کنیم و خلاصه هزارن حرف نگفته و منتشر نشده.
6.چرا نباید از فلسطین و اسرائیل حرف زد مگر این واقعیتی از نمود ظلم و ستم نیست مگر این نمادی از پرچم دزدان جهانی نیست چرا نباید گفت «اسرائیل در فلسطین چه میکند» چرا نباید حرفی که برخی دوست ندارند را زد. چرا باید به حرف برخی گوش گرد چرا وقتی میگویند داشته باش، باید داشته باشی و وقتی میگویند نداشته باش باید نداشته باشی.
7. پیامبر تحریم شده بود همه او را مسخره میکردند وقتی در کعبه قران میخواند کسی کنارش نمی رفت کسی به حرفهایش گوش نمیداد هر کس میخواست وارد کعبه شود میگفتند آنکه آن کنار نشسته جیز است بد است دیوانه است و خلاصه از این حرفها پنبه داخل گوششان میکردند که حقیقت را نشنوند تا قرآن و کلام زیبای قرآن را نشوند اما پیامبر میخواند میخواند تا شاید کسی پیدا شود و آن پنبهها را از گوشش بر دارد و گوش کند و بودند کسانی که این پنبهها را برداشتند هر چند فقیر و بی پول بودند هرچند سرمایه دارد و قدرتمند نبودند.
8. 8 سال هر چه گفتند گفتیم باشد هرچه خواستند را انجام دادیم اما چه نصیبمان شد؟ چیزی جز عقب افتادگی چیز جز تزویر و ریا کاری؟
اگر قرار باشد همیشه حقیتی که بعضی خوششان نمیآید را نزنیم چون حسابمان کنند و این حرفها این نزدن به خاطر آنها یعنی همان حساب نشدن یعنی اینکه تو هر چه ما نمیخواهیم نباید بگویی. خلاصه بگذارید اصلا سازمان ملل صندلیهایش خالی باشد مهم نیست مهم این است که حقیقت گفته شود و آدمهایی هم گوش دهند. اصلا هم مهم نیست که این گوینده حقیقت کیست احمد نژاد است خاتمی است موسوی است اصلا مهم نیست اما خب برخی جسارتش را ندارند این مهم است!