بعضی وقتها آدم یک چیزهایی میشنود و یا میبیند که سوزنده تر از هوای داغ و گرمای تابستان هست.
میخواستم بروم کلید سازی چند کلید داشتم که باید از رویشان میزدم. مجبور شدم از منطقه شلوغ شهر بروم. از آن جاهایی که همیشه موتور گیری هست.
وقتی که داشتم میرفتم میدیدم موتوریها بر میگردند و به هر موتوری دیگر که میرسند فریاد میزنند موتور گیریه، موتور گیریه.
به یادم حرف یکی از بچهها افتادم که میگفت :
شده عینهو زمان انقلاب که هرکسی سرباز میدید به همه میگفت سرباز یا هر کسی هر کی رو میدید از دست سربازا فرار میکنه تو خونه راهش میداد و کمکش میکرد.
ولی من مشکلی نداشتم چون همه مدارک همراهم بود از کلاه گرفته تا بیمه.
ما داشتیم راه خودمون رو میرفتیم که دیدم دقیقا دم در مغازه کلیدسازی یک گروهبان هیکلی و یک سرباز ایستادهاند.
وقتی رسیدم جلوی منو گرفتند
-مدارک؟
و من دست کردم داخل جیبم که مدارک رو نشون بدم که گروهبان گفت:
- تو غلط کردی که تو پیاده با موتور میری؟
من هم با آرامش کامل گفتم اقا این چه طرز حرف زدنه که پرید وسط حرفم و گفت:
تو اصلا گ...خوردی، به تو کی گفت حرف بزنی، اصلا مدارک نمیخواد، حرف اضافی میزنی! و یکی کف گرگی تمیز نثارم کرد. موتورم رو گرفت و خودم رو هم انداخت توی ماشین.
مردم که این صحنه رو دیده بودند. گروهبان رو دوره کردند و باهاش حرف میزدند من داخل ماشین بودم و چند نفر که شاهد ماجرا بودند اومدند و گفتند که آقا کوتاه نیا اینا خیلی پرو شدند چه معنا داره این طور برخورد کنند و...
یک ربع ساعتی گذشت که دیدم یک آقایی با لباس شخصی آمد و کنارم نشت و گروهبان با ادب هم روبروی من نشست .
از شانس خوب ما این اقای لباس شخصی یکی از کارمندهای عقیدتی سپاه یا نیروی انتظامی بود.
ما به همراه این لباس شخصی رفتیم کلانتری.
در راه این کارمند عقیدتی گروهبان را نصیحت میکرد:
نباید اینطوری برخود کنی. اینطوری درست نیست. شما این همه خدمت می کنید(جون عمهتون) درست نیست با این کارها همه روخراب کنید و..
جالب اینکه جناب گروهبان از رو نمیرفت و همهاش حرف میزد و قپی میآمد :
اینا حقشونه باید با اینها اینطوری رفتا کرد تا اینکه رسید به جایی که به ما همین طوری الکی تهمت ناموسی زد.
گفت اینا ادمای.... که دنبال ناموس مردم میرن.
ما هم یه کم جوش کردیم گفتیم:
مرد حسابی ناموس کدومه یه باره بیا بگو از سر فراش گرفتیمش.
آدم .... تو منو به خاطر موتور گرفتی اونم الکی به خاطر اینکه فحش دادی ...
که این کارمند عقیدتی منو آروم کرد و به گروهبان گفت ببین دیگه تهمت نزن. من خودم اونجا بودم.«خدا خیرش بده اگه نبود معلوم نبود چیکارمون بکنند.»
صحبتها ادامه داشت تا اینکه رسیدم به کلانتری. ما را یک قسمت نشوندند و خودشون رفتند توی یک اتاق و بعد از مدتی مذاکره آمدند به من گفتن شما که شاکی نیستی. من هم گفتم شاکی چی باشم؟
ایشون که فحشش رو داده، کتکش رو هم زده موتورم رو هم گرفته واسه چی شاکی باشم؟
که اون گروهبانه گفت موتور رو که من خودم بهت تحویل میدم.
ما هم که اصلا حال و حوصله دردسر نداشتیم بی خیال همه چی شدیم و به همین که موتورمون رو پس میدن راضی شدیم و با یه روبوسی صوری آمدیم بیرون.
پ.ن1: قضاوت به عهده شماست و از این نمونه من زیاد شنیدم و مطمئنم که شما هم زیاد شنیدید.
پ.ن2: این شرح حال یکی از دوستام بود که برام تعریف کرد و من خیلی شاکی شدم. مشخصه که من نبودم چون اگر من بودم یا اون رو می فرستادم زندان یا خودم باید می رفتم آب خنک بخورم که دومی احتمالش بیشتر می رفت.
پ.ن3:فقط میتونم تاسف بخورم همین.
سه شنبه 87 تیر 18
فقط میتوانم تاسف بخورم!
شنبه 87 تیر 15
اقای منتجب نیا فرق دروغ و تحریف چیست؟
آقای منتجب نیا تا به حال این آیه قرآن به گوشتان خورده:
الفتنه اشد من القتل
شما خود بهتر از معنای این آیه آگاهید آیه که در سوره بقره آیه 191 بیان شده.
مگر حرفهای غیر مستند شما چیزی به جز فتنه است. حرفهایی که همه اش بوی فتنه میدهد. حرفهایی که هیج استنادی پشت آن نیست.
شما اول بیایید حرفهایتان را مستند کنید بعد به اعتراض به دیگران بپردازید شما با این فتنهتان، خودتان عین اعتراضید.
به غیر از آن هاله نوری که مطمئن هستم شما فیلمش را ندیدهاید و قصدی به جز فتنه نداشتید که اینگونه بیانش کرده اید.
اگر ندیدهاید بگذراید برایتان بگویم که جریان چه بوده است.
جناب رئیس جمهور خدمت ایتالله جوادی آملی میرسند و به نقل از یکی از همراهانشان میگویند:
زمانی که در سازمان ملل شما دعای فرج را خواندید هاله از نور درآن جا مشاهده کردم.
که من قبلا هم گفتهام که این هاله نور به خاطر دعای فرج بوده نه خودشان.
بینید تحریفتان چقدر زیاد است شما خودتان یک تحریف کننده اید پس لطفا حرفی از تحریف نزنید.
چگونه میتوانید در مورد فیلمی که به دستان نرسیده نظر بدهید یا چگونه میتوانید چیزی را که دیدهاید خلاف واقع نشان دهید این مگر چیزی به غیر فتنه است.
و اما در مورد کنار گذاشتن غذا برای امام زمان، اقا مگر میخواهید داستان سرایی کنید که این همه شاخ و برگ به آن اضافه میکنید. اولا این جریان برای کسی دیگر است که من معذورم از بیان اسم .....شان
دوما این اقا که از او این داستان نقل شده غذایش املت بوده و این داستان را رانندهشان نقل کرده که گفته من چند باری میدیدم که ایشان کنار بشقابشان یک بشقاب دیگر دارد و هر لقمه ای که بر میدارد لقمهای را کنار میگذارد از ایشان پرسیدم این چه کاریست شما میکنید. او هم گفت من همیشه منتظر امام زمان هستم و این غذای امام زمان است.
با این حساب، حساب بقیه مواردی که ذکر کرده اید هم روشن میشود چون زمانی که می بینم همین دوموردی که من خودم اطلاع دارم و در موردش میدانم را وارونه بیان کردهاید داستان سراییتان برای من به پایان میرسد.
چوپان دورغ گو، شاید برخی مواقع دورغ نگوید، ولی زمانی که راست میگوید کسی حرفش را قبول نمیکند.
در ضمن شما میترسید یا نمیخواهید منابعتان فاش شود.
در تمام حرفهایتان این نکته به چشم میخورد به نقل از دو اسطه به نقل از یکی از شوراها به نقل از ...در همه حرفهایتان ابهام و مجهولیت وجود دارد. با این مجهولیت چه چیز را می خواهید ثابت کنید.زمانی که جهل وجود دارد علمی در کار نخواهد بود که بخواهید چیزی را ثابت کنید پس دارید در مورد جهلها صحبت میکنید و زمانی که در مورد جهلها صحبت کنید حرفهایتان دامن زدن به همان شایعات است.
اقای منتجب نیا اگر حرفی دارید نمیگویم نگوید، بگویید اما سعی کنید به جای شایعه پراکنی و چنگ زدن به شایعات مستند صحبت کنید.
اگر همان فیلمی که خودتان از آن صحبت کردید را ببینید متوجه میشود که به راحتی حقیقت را جور دیگری نشان داده اید پس چگونه میتوانید قبول کنید که آن واسطههایتان حقیقت را وارونه به شما منتقل نکرده باشند و شما هم برای اثبات حرفتان مثل بقیه موارد چیزهایی به آن ها اضافه کرده باشید.
در هر صورت اگر زمانی ثابت شود که این حرفها از زبان رئیس جمهور بیرون آمده من خودم اولین معترض به این حرفهای ایشان هستم و خواهم بود و من که نه همه شیعیان باید به ایشان اعتراض کنند ولی تا زمانی که مستند و مستدل نیست قابل قبول نمی باشد.
به نظر من اقای رئیس جمهور انسان متدین اما کمی ساده است جناب رئیس جمهور چرا در حرفهایتان و اعمالتان کمی تامل نمیکنید که این بساط پیش بیایید. چرا برخی مواقع جوگیر میشوید. از شانیت شما به دور است این حرفها و این کارها.
واقعا چه لزومی داشت بیان آن هاله نور اصلا چه لزومی داشت که شما حرف آن همراهتان را قبول کنید یا حرف دیگرانی که دور برتان هستند و حرفهای خلاف عرف و شرع میزنند.
هدف فقط روشن شدن حقیقت میباشد.
لینکهای مرتبط آقای رئیس جمهور کمتر خودتان را تحویل بگیرید ، منتجب نیا همان اعتماد ملی است ، گفتگو با ایتالله اقا مرتضی تهرانی در موردهاله نور و سخنان احمدی نژاد در مورد امام زمان(ع) ، وب نوشتهای ابطحی-هاله نور احمدی نژاد و اطرافیان متملق ، انتقاد شدید جوانفکر از یادداشت منتجبنیا ، یادداشت تند منتجبنیا درباره رئیسجمهور ، سخنان رئیس جمهور با ایت الله جوادی آملی از زبان بازتاب معدوم ، اخرین سخنان رئیس جمهور در مورد هاله نور که ربطی به آن هاله نور ندارد
دوشنبه 87 تیر 10
بیایید پیامبر(ص) را بیشتر بشناسیم
خیلی اتفاقات در تاریخ هست که اگر بخواهیم ساده از آن بگذریم خیلی چیزها نادیده گرفته میشود.
یکی از این اتفاقات جریان فتح مکه است.
بیاید جریان فتح مکه را به طور اختصار باهم مروری بکنیم.
بعد از گذشت هشت سال از هجرت اجباری پیامبر(ص) و مسلمان، بعد از پا گرفتن اسلام و گرویدن انسانهای بیشتر به اسلام و قدرتمند شدن اسلام و مسلمانان پبامبر(ص) تصمیم به فتح مکه گرفت.
مکه اهمیت زیادی برای مسلمانان داشت. چون عده ای از مسلمانان اهل خود مکه بود از جمله پیامبر که خانه و کاشانه خود را به خاطر اسلام رها کرده بودند و درثانی کعبه که خودش اهمیت زیادی داشت و قبله مسلمانان شده بود در مکه قرار داشت.
خداوند نیز با نزول سوره نصر و آیاتی از سوره فتح بر پیامبر بشارت فتح مکه و پیروزی را داده بود.
این قصد را پیامبر از مسلمانان مخفی میکرد و فقط در اوایل با حضرت علی(ع) در مورد این قصد مشورت میکرد ولی بعد از مدتی چند تن از مهاجرین از این قصد پیامبر(ص)مطلع شدند و حاطب که در مدینه نزدیکانی داشت نامهای توسط زنی یهودی به نام ساره که نامه را د رموهای خود مخفی کرده بود، به مکه فرستاد. اما خداوند پیامبر(ص) را از این امر مطلع کرد و پیامبر حضرت علی(ع) و طلحه مامور کرد تا آن زن و نامه را باز گردانند و آنها نیز موفق به این کار شدند.
رسول خدا با حدود دوازده هزار نفر به برای فتح مکه به راه افتاد و مکه را فتح کرد.
پیامبر چون قصد داشت این فتح بدون خونریزی باشد و ایشان باعث جنگ و خونریزی نباشد پرچم را که اول به دست سعد بن عباده بود به خاطر اینکه میگفت امروز روز انتقام است، گرفت و به حضرت علی (ع) داد.
ابوسفیان و دیگرسران قریش وقتی سپاه منظم و پرشور پیامبر(ص) را دیدند تسلیم شدند و مسلمانان بدون خون و خونریزی وارد مکه شدند و ندای اذان اولین بار از بام کعبه در مکه طنین انداز شد.
پیامبر (ص)با مسلمانان نماز خواند و بعد از اتمام نماز رو به مشرکان و اهل مکه که منتظر انتقام و عقوبت کار های خود بودند، رو کرد و فرمود: در حق خود چه میگوئید و چه گمان دارید؟
مردم مکه گفتند: سخن به خیر گوئیم و گمان نیک داریم برادری کریم و برادر زاده کریمی و بر ما قدرت یافتهای.
پیامبر(ص) فرمود من آن گویم که برادرم یوسف گفت لا تثریب علیکم الیوم.
آنگاه فرمود: اذهبوا فانتم الطلقاءـ بروید که همه آزادید. (1)
اما چند نکته قابل توجه در این جریان وجود دارد که نشان از شخصیت والای پیامبر دارد.
1. بخشش حاطب.
وقتی خداوند پیامبر(ص) را از نفاق و کار حاطب آگاه کرد. پیامبر(ص) حاطب را احضار کرد و حاطب گفت ای پیامبر(ص) زن و فرزندان من در مکه بودند و به خاطر بیم از جانشان چنین کردم.
با اینکه قانون مشخصی در همهجا برای منافقان وجود دارد و آن مرگ است اما پیامبر(ص) به خاطر اینکه حاطب حتی به ظاهر به اشتباه خود پی برده بود او را بخشید.
2.بخشش تمام اهل مکه به جز چندین نفر که برخی از آنها به وساطت اشخاص دیگر یا با درخواست بخشش از پیامبر(ص) بخشیده شدند. همانهایی که صلح حدیبیه را شکستند.
از یاد بردن بدیهای مکیان در حق پیامبری (ص) که حال به قدرت رسیده و حتی عقل هم به او اجازه مجازات میدهد کاری بسیار بزرگ و ستودنی است. جایی که خیلی از مسلمانان قائل به این بودندکه روز انتقام است و باید انتقام دیگر مسلمانان که به دست کفار کشته شدند راگرفت. روزی است که باید انتقام تمام دردها و بلاها را گرفت. اما پیامبر(ص) همه را بخشید.
شاید بد نباشد که بگویم پیامبر چه کسانی را بخشید تا ارزش کار پیامبر روشن شود.
آن سنگها را یادتان میآید. همان سنگهایی که بارها و بارها خجالت زده پیامبر(ص) شدند همان سنگهایی که از پشت بام بر سرو صورت پیامبر(ص) میخوردند توسط همین مکیان، از یاد بردن این همه رنج و سختی در قدرت کار هر کسی نیست.
آن شکمبهها چه؟ آن فضولات حیوانی که بر سرو صورت پیامبر(ص) ریخته میشد، آنها که خودشان ریخته نمیشدند، بله همین مردم نامرد بودند که از اینها هم نگذشتند و اینها را بر سرو صورت پیامبر میریختند.
بگذار از شعب ابیطالب بگویم سه سال محاصره اقتصادی که مسلمانان که باعث فوت یکی از عزیزترینهای پیامبر شد. خدیجه در این شعب مریض شد و فوت کرد. سه سال گرسنگی برای پیامبر و مسلمانان که در تاریخ آمدهاست که روزگار و گرسنگی خود را با یک دانه خرما میگذرانند.باور کنید سخت است از یاد بردن این همه درد و رنج آن هم در اوج قدرت.
این مکیان همانهایی بودند که قصد داشتند با چهل مرد جنگی پیامبر(ص) را بکشند. اما خداوند پیامبر را نجات داد.
بازهم بگویم این مکیان چه کسانی بودند.
هنوز خون جگر حمزه عموی پیامبر(ص) در تاریخ روان است. هند جگرخوار که برده سیاهی را مامور کرد حمزه را بکشد و به او دستور داد تا جگر حمزه را بیاورد. اما وقتی جگر حمزه را خواست خام خام بخورد نتوانست؛ جگر حمزه سنگ شده بود.
اما پیامبر(ص) این دو را هم بخشید.
این است معنای بخشش، بخشش در اوج قدرت و در زمانی که به راحتی میتوانست انتقام بگیرد و هیچ کس هیچ اعتراضی به ایشان نمیکرد حتی عقل.
هنوز بگویید پیامبر(ص) چنان است و چنین. البته این فقط قطعه از زندگی پیامبر(ص) است. پیامبر رحمت و بخشش. از این بخششها در زندگی پیامبر(ص) زیاد است.
(1) تاریخ طبریـ منتهی الامال
لینکهای مرتبط
فتح مکه ، وقایع فتح مکه ، نحوه برخورد پیامبر با مخالفان
پنج شنبه 87 تیر 6
آقای رئیس جمهور کمتر خودتان را تحویل بگیرید.
آقای رئیس جمهور چه فکر کردهاید!؟
بگذارید ضرب المثلی برایتان بگویم که بارها و بارها شنیدهاید:
مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید.
نمیدانم هدفتان از بیان این سخنان چیست؟ چه میخواهید بگویید؟
آیا میخواهد با آن هالهای از نور، به مردم بگویید که خدا به شما نظر دارد خدا همراه شماست یا میخواهید حقایق را بیان کنید؟!
یا وقتی که فهمیدید نقشهای برای دزدیدنتان کشیدهاند فکر کردید دیگر خیلی مهم شدهاید و این یعنی آدم خیلی خوبی هستید و دارید به ملت خدمت میکنید و به اسلام و مسلمین خدمت میکنید و آمریکا میخواهد شما رابدزدد که دیگر باعث پیشرفت و ترقی اسلام نشوید و انقدر به اسلام خدمت نکنید؟!
حالا اینها هیچ، میگویید اگر عراق انکار کند افشا میکنید و مدارک رو میکنید و ....؟
آقای رئیس جمهور درست است که ما ایرانیان و شاید بگویم شیعیان به خوابها و خرافاتی این چنینی زیادی معتقدیم و بیشتر مواقع به جای اینکه به حرفهای طرف فکر کنیم به این نتیجه میرسیم چون فلان شخص گفته پس راست است پس درست است.
اما فرقش این است که اینها که شما میگویید نه خواب است و نه شما از آن افرادی هستید که بگویند چون شما گفتید درست است پس چرا فکر میکنید مردم باید حرفهایتان را باور کنند.
البته من اصلا نمیگویم شمادروغ میگویید من فقط میگویم من باور نمیکنم.
مثل این است که مثلا یک مرجع بزرگ بگوید من امام زمان را دیدهام و با ایشان صحبت کرده ام که من در اینجا نمیگویم ایشان دورغ میگوید اما نمیتوانم باور کنم که ایشان امام زمان را دیده است چون قرار نیست در زمان غیبت کسی ایشان را ببیند.
شاید تمام حرفهایتان واقعیت باشد و حقیقت ولی وقتی از زبان خودتان بیان میشود این یعنی خود تحویل گیری یعنی اینکه شما میخواهید از خودتان تعریف کنید یعنی میخواهیدبگویید آدم خوبی هستید.
آخر! آقای رئیس جمهور این حرفهایتان چه به درد جامعه میخورد؟ آیا مساله گرانی را حل میکند؟ آیا مساله شغل را حل میکند؟ یا درد خانه و زمین را حل میکند؟
آقای رئیس جمهور دست بردارید،به جای این هوچیگریها به کارتان برسید به کاری که برای آن انتخاب شدید بروید خدمت کنید آن هم صادقانه با این حرفها اشتباهات خود را نپوشانید. با این حرفها نمیشود کاری کرد.
آقای رئیس جمهور همانطور که خودتان شعار میدادید ومیگفتیدمتوجه باشیدکه شما فقط و فقط خادم ملت هست و باید به ملت خدمت کنید پس شما فقط خادم ملت هستید نه نماینده دینی و نه نمایند دنیای اسلام و مسلمین ونه هیچ چیز دیگر!
چهارشنبه 87 تیر 5
جمکران در هالهای از ابهام!
مهمترین سوال در مورد جمکران، ماهیت جمکران و چگونگی وجود آن است که مدتها بود افکار را معطوف خود کرده بود.
باید توجه داشت که جمکران بیشتر از آن که بخواهد جنبه اعتقادی داشته باشد جنبه عبادی دارد پس نباید با این مساله مانند مسائل اعتقادی و فکری بحث و صحبت شود.
شکی در این نیست که اگر بخواهیم در مورد جمکران از نظر اعتقادی بحث کنیم یعنی فکری و استدلالی مجالی برای این مساله نخواهد ماند.
تا آنجا که بیان شده و ما می دانیم نقطه آغاز جمکران از خواب یکی از دستداران امام زمان(ع) بوده است پس به طور حتم یک خواب حتی اگر از طرف مهمترین فرد و با تقوا ترین فرد و حتی اگر برای یک انسان عارف و....با هر پسوندی که باشد نمی تواند برای دیگران حجت باشد و به صورت مساله اعتقادی مطرح شود.
جمکران مسجدی است که به اعتقاد شیعیان و دوستداران امام زمان(ع)، جایگاهی برای امام زمان (ع) است البته نه به این صورت که محل زندگی ایشان است بلکه جایی است که امام زمان به آن جا توجه دارد و در میان انبوه دوستداران حاضر میشود.
اگر بخواهیم به بررسی این مساله بپردازیم هیچ منافاتی میان این تفکر با سایر اعتقادات در مورد امام زمان (ع) وجود ندارد. بنا بر آنچه که از امام زمان بیان شده این است که ایشان به همه مومنان توجه دارند و مواظب اعمال و رفتار ایشان هستند و هر زمان که لازم باشد آنها را مورد لطف و عنایت خود قرار خواهند داد.
آنچه که از امام زمان از لطف و احسان و خیر خواهی برای مومنان بیان شده و همچون آفتاب پشت ابر الطاف و نورانیت آن به مومنان میرسد، بعید به نظر می رسد «حتی اگر بدون دلیل محکم و به شرطی که مخالف دیگر موازین اسلامی بلکه در طول این موازین باشد » اگر مومنان به مسالهای چون جمکران معتقد باشند و امام زمان در خیل دوستداران خود حاضر نشود.
آنچه که برای مومنان و شیعیان مسلم است حضور امام زمان درخیل دوستداران و محبان خود است و چه حضوری برتر از حضور در خیل دوستدارنش در جمکران که فقط به خاطر نام و محبت به ایشان به آنجا میآیند.
این نکته در مورد مساله جمکران جایگاه مهمی دارد که مساله جمکران، مخالف هیچ کدام از اعتقادات مسلم اسلامی و شیعی نمیباشد. پس تا زمانی که چنین هست، هیچ دلیلی برای نفی آن وجود ندارد.
پس به نظر اینجانب بر اساس آنچه که از امام زمان بیان شده و ماهیت وجودی جمکران عقیده داشتن به حضور امام زمان در جمکران از مسلمات است و هیچ شکی در آن نیست.
و اما چون جمکران محلی برای عبادت و توسل به خدا به بهانه امام زمان است هیچ دلیلی برای نفی آن وجود ندارد. عباداتی که در جمکران انجام داده می شود مستند است و حتی اگر هم مستند نباشد، نوعی عبادت خداوند بر طبق همان قوانینی که خود خداوند برای عبادت خود قرار داده است، البته با تفصیلاتی، که این تفصلیلات واضافات نیز در موازات عبادت خداوند است و با آن منافاتی ندارد پس هیچ دلیلی برای نفی عبادت در جمکران وجود ندارد.
حضور انسانهای پاک و عالمان دینی خود میتواند تاییدی برا جمکران باشد. آنها که برای توصل و تضرع به خدمت امام زمان و برای عبادت خداوند در جمکران حاضر شده اند و میشوند.
حضور عالمان دینی«که پیر در حدیث و قران و اجتهاد هستند » نمی تواند هیچ دلیلی باشد اما می توان آن را به عنوان تایید به حساب آورد .
اما تفاوت مساله اعتقادی و عبادی این است که اگر ما جمکران را مسالهای اعتقادی مطرح کردیم هر کس آن را منکر شود یعنی مخالفت صریح با دین کرده و مخالفت صریح با اعتقادات دینی کرده است اما وقتی به عنوان یک مساله مستحب عبادی بیان شود مخالفت و قبول نداشتن ان صرف از دست دادن یک موقعیتی مناسب برای عبادت با خداوند و نزدیکی به امام زمان است که این خود خبطی بزرگ است.
انچه مسلم است چون جمکران نص صریح و مشخصی از شرع ندارد نمیتواند جز اعتقادات و مسائل اساسی اعتقادی باشد.
مخالفت با جمکران بنابر آنچه که دیده میشود مخالف با اسلام و تشییع نیست و از مسائل عدیده دین نیست.
بدون شک جمکران بهانهای برای مناجات باخدا و امام زمان و تضرع و دعا برای تعجیل در فرج امام زمان(عج) است
برای سلامتی امام زمان(عج) و تعجیل در فرجش صلوات
سه شنبه 87 تیر 4
انفاق لباس عروسی در شب عروسی!
من میخواهم فاطمه را با چند روایت بشناسنام آن هم روایت تاریخی که صفحههای تاریخ فریاد فاطمه دارد.
همه جریان ازدواج حضرت فاطمه و علی را شنیدهایم.
فکر اینکه دختری بخواهد لباس عروسیش را شب عرسیش انفاق کند. برایتان جالب نیست!
فکر نکنم احتیاجی به توضیح و این حرف ها باشد. چون همه هم عروسی را میدانند چیست و هم لباسش را.
پیامبر خدا(ص) در شب عروسی دخترش لباسی تهیه نمود تا فاطمه(س) آن را به تن کند. در همان لحظه زن بینوایی به در خانه رسول خدا(ص) آمد و درخواست لباس کرد. فاطمه(س) به جز پیراهن شب عروسی که هدیه پدر بود لباس دیگری داشت که قبلاً استفاده کرده بود. با تقاضای فقیر لباس را در بستهای نهاد تا در راه خدا انفاق کند که ناگهان با یادآوری آیه: «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبّون؛(سوره آل عمران ایه 92) شما به نیکوکاری نمیرسید مگر آنکه هرچه را که در دست دارید در راه خدا انفاق کنید.» در تصمیم خود تجدید نظر کرد، لباس عروسیش را از تن درآورد و به بینوا داد و لباس کهنه را پوشید.(فاطمه الزهرا من المهد....،ص214)
شاید سخن زیبا و متین «الجار ثم الدار» را شنیده باشی. این سخن فاطمه است بگذار برایت بگویم به چه مناسبت فاطمه این سخن را به زبان آورد:
از امام مجتبی(ع) در رابطه با مناجات مادر گرامیش نقل شده که فرمود: مادرم شب جمعهای را تا سپیده دم به نماز و نیایش پروردگار گذراند، و دیدم نام افرادی را بر زبان آورده برایشان طلب بخشش میکند، در حالی که برای خود حاجتی به زبان نیاورد. تعجب کردم، پرسیدم؟ مادر جان! چرا همانگونه که دیگران را دعا کردی برای خویش دعا نکردی، فرمود: پسرم، نخست همسایه و آنگاه اعضای خانوده. «الجار ثم الدار»(بحارالانوار، ج 43)
این نمونهای از چهره فاطمه در تاریخ بود و فاطمه برترین مادر دنیا بود و است و خواهد بود مادری که فنای در زندگی و فرزندان خود بود و همین بود که تولد ایشان را روز مادر نام نهادند.
مادر مهم ترین و بالاترین فرد در زندگی هر شخص است و انسانهای موفق شاید نیمی از موفقیت خود را مدیون مادر خود باشند.
مطالعه در زندگینامه بسیاری از دانشمندان و فیلسوفان جهان و علل ترقی و پیشرفت آنان در علم و حکمت، نقش موثرو فراوان مادرانشان را در موفقیتشان نشان میدهد.
«کنفوسیوس» حکیم و فیلسوف معروف چین رمز موفقیت و تعالی خویشتن را مرهون مادری مهربان و دانا میدانست که تا آخرین لحضات عمرش از هیچگونه کوششی جهت رفاه فرزند دریغ نورزید، هنگامی که مادر آن حکیم از دنیا رفت کنفوسیوس بسیار متأثر و محزون بود و حتی چنگ و تار خویش را شکست.
مادر «منسیوس» پیشوای مکتب اصولی چین در خصوص پیشرفت فرزندش دست به اقدام جالبی زد. هنگامی که همسر آن زن فوت شد او با فرزند خویش در خانهای در کنار قبرستان زندگی می کرد. مادر منسیوس دید فرزندش از اعمال گورکنان تقلید میکند ناچار خانهاش را عوض کرد و در محلهای مشرف به بازار سکونت گزید لکن دریافت که منسیوس در بازیهای خویش بسان کاسبان و اهل حرفه رفتار میکند ناچار به ترک آن محل شد و عاقبت به محلهای که غالب فیلسوفان و حکما در آنجا ساکن بودند رفت.
بعد از مدتی متوجه شد که فرزندش با فیلسوفان و اهل دانش سرو کار یافته است لذا همان جا زندگی کرد تا منسیوس حکیم و فیلسوف شهیر شد.(تاریخ جامع ادیان، جان مایرناس ، کنفوسیانیزم و مکتب اصولی چین ـ ترجمه دکتر علی اصغر حکمت.)
×××شاید بهترین خبر خبری بود که موقع نوشتن این مطلب به من رسید که اگر ماردم خودش راهی کربلا نبود این کربلایی که به من هدیه داده شده بود یا برنده شده بودم را به مادرم هدیه میکردم.
یکشنبه 87 خرداد 19
آیا سوگواری از شعائر است!؟
همیشه خرافات و کج رویهای میتواند یک دین مذهب و یا هر چیز دیگر را از پای دربیاورد.
اسلام به هیچ وجه دین سوگورای و عزاداری نیست و هر آنچه که در از بزرگان دین یعنی امامان معصوم و پیامبر اکرم ص وارد شده همهاش شور و شعف و مهربانی است.
اگر دین سوگواری بود پیامبر در سوگ تنها پسرش ابراهیم باید سوگواری میکرد اگر دین سوگواری بود پیامبر در مرگ خدیجه تنها یارو یاورش باید سوگواری میکرد و...
برخی به گمان بد خود و بر اساس تفاسیر بدشان از شیعه سوگواری را از شعائر میدانند در حالی که این بسیار اشتباه است و خلاف سیره ائمه است.
آنچه در تاریخ آمده به وضوح روشن میکند که ائمه اطهار بسیار خنده رو بودند.
حتی برخی بیان میکنند یکی از ایرادهایی که عمربن خطاب در آن شورای سقیفه به حضرت علی ع وارد کرد این بود که چون حضرت خنده رو بود و اهل خنده و شوخی بود ایشان راهزله خطاب کردند و گفتند این برای حاکم مناسب نیست.
در تاریخ آمده که گاهی حضرت رسول اکرم با دیگران شوخی میکردند.
قرار نیست کسی تاثیر گریه و فقط گریه را انکار کند ولی بیان اینکه گریه و سوگواری از شعائر دین است حرف بسار گزافی است.
فلسفه عزاداری برای امام حسین ع و دیگر امامان گریه و بر سر و صورت نیست بلکه نشستن و گوش دادن به حرف دین و کسب معرفت است.
آنچه که دین اسلام را تا به حال نگه داشته و حفظ کرده همین معارف درونی مردم از دین است همین جلسات سخنرانی است که به نام جلسات عزاداری بر پا میشود.
همین که کسی میآید و برای دیگران از قرآن و حقایقش میگوید همین که کسی میآید و از سخنها و گفته ائمه معصومین میگوید.
این آگاهی و معرفت است که میتواند سنگری مستحکم برای اسلام و دین باشد نه گریه و بر سرو سینه زدن.
گریه کردن خوب است ولی نه زیاد روضه خواندن هم خوب است اما نه زیاد که شور شود و وجهه شیعه را افسرده و غمگین نشان دهد.
در حال حاضر بیشتر خرافه و کج رویهایی که میشود در همین مراسم عزاداریهاست. آنچنان عمل شده که همه برای گریه و سینه زدن میآیند بدون هیچ معرفتی.
وقتی که معرفت نباشید طرف میآید سینه میزند گریه میکند« البته اگر گرفتاری داشته باشد و دل پر دردی از کسی یا چیزی داشته باشد» بدون هیچ معرفتی و بعد از سینه زدن دست به هر خلافی میزند و از اینها بدتر تا صبح بیدار میماند و روضه گوش میدهد گریه میکند اما نماز صبحش قضا میشود.
چقدر بد است این فکر که به خاطر امام حسین گریه میکنم یا سینه میزنم یا ... آخر مگر امام حسین محتاج گریه و سینه شماست مگر او ایستاده تا شما برایش گریه کنید و سینه بزنید.
اینها همه به خاطر خود ماست بهانه ایست که شاید حرفی یا سخن بشنویم و متحول شویم یا بهانه ایست برای به یاد آوردی از یاد رفتهها.
همه ترغیب ها همه تشویق ها برای شرکت در مراسم و جلسه ها فقط به خاطر کسب معرفت بیشتر است و معرفت با به سرو صورت زدن با گریه های های های به دست نمیآید.
برخی میگویند اینها به خاطر این است که امامان و ظلمهایی که در حق ایشان کردهاند در ذهنها باقی بماند. این باز از آن حرفهاست گریه کنید و بازگو کنید از مصائب آنها تا آنها در ذهن بمانند.
اگر قرار است کسی در ذهن بماند باید با حرفها سخنهایش باشد باید با فکر اندیشه اش باشد. و آنقدر بزرگواران دین ما حرفهای زیبا گفته اند که هر کدام از سخنانشان ارزش ماندگاریشان را تا ابد دارد.
غور و خواندن سخنان عمیقشان میتواند گواهی برای ماندگاریشان تا ابد باشد. این حرفها و سخنان گوهربارشان است کهآنها را تا ابد در ذهنها ماندگار خواهد کرد.
*شعائر یعنی پرچم یعنی آن چیزی که دین با آن مستحکم میشود
شنبه 87 خرداد 18
فاطمه گوهر تاریخ
کمتر کسی را میتوان به عظمت و بزرگی فاطمه سلام الله در تاریخ پیدا کرد. تاریخ خود گواهی مستحکم و قوی برای این است فقط کافی است کمی از برگههای این کتاب بزرگ را ورق بزنیم.
کمی توجه به اطرافیان و دیدگاه آنها در موردآن حضرت جایگاه والای ایشان را نشان میدهد.
پدری که تا اعماق وجودش دوستش داشت پدری که فرمود هر کس فاطمه را آزار دهد مرا آزرده و هرکس مرا آزار دهد خدا را آزار داده است.
شوهری مهربان و فداکار که چون فاطمه را جلوهای از حق میدید بسیار دوستش داشت و احترام فراوانی برایش قایل بود و این دوست داشتن و عشق را میتوان در فاصله کوتاه بین مسجد و خانه زمانی که خبر فوت حضرت به ایشان رسید به وضوح یافت.
فرزندانی که دوست و دشمن به معرفت و علم ایشان معترفند. برگههای تاریخ نشان دهنده فضایل وحسن این خانواده میباشد و حتی قرآن کریم نیز در آیات اولیه سوره انسان(دهر) به بیان برخی از فضایل خانواده پرداخته آنجا که به بیان آن سه شب متوالی که همه اعضای خانواده با اینکه روزه بودند غذای خود را به یتیم و اسیر و مسکین دادند و فقط این گوشهای از فضایل ایشان است.
اما انگار مقام فاطمه زهرا از مقام دیگر امامان و یا حتی رسول خدا در پیشگاه برخی از شیعیان بیشتر شده است درست است که فاطمه فاطمه است و امامان معصوم شیعه بسیار به ایشان احترام میگذاشتند ولی...
جریانات و اتفاقاتی که برای حضرت فاطمه رخ داده از مسلمات شیعه شده که اگر کسی حتی اگر عالم باشد و در این ضمینه حرفی بزند محکوم میشود.
اما شاید نگاهی کوتاه در تاریخ بیشتر حقایق را برای ما آشکار کند.
شیعه چون تاریخی و یا بهتر بگویم کتاب تاریخی مسلمی ندارد لذا اکثر وقایع تاریخی را از احادیث امامان برداشت میکند احادیثی که به طور حتم نمیتوان به همه آنها اعتماد کرد. بدین صورت که معلوم نیست آیا حرف امام هست یا نه.
فقط باید یادمان باشد که هر حرفی و هر حدیثی قابل اعتماد نخواهد بود مگر آن حدیثی که مورد یقین باشد واین را با مراجعه کردن به تاریخ و بررسی زندگی رویان حدیث«گویندگان و منتقل کننده گان حدیث» می توان روشن کرد.
علمی به نام علم رجال که به بررسی تمام راویان حدیث می پردازد و راویان موثق و آنهایی که میتوان به حرفشان اعتماد کرد را مشخص میکند.
چهارشنبه 87 خرداد 15
آیت الله خمینی هم یک انسان بود.
شاید بدون تردید بتوان گفت خداوند به اندازه انسانهایی که آفریده منش، اخلاق، فکر و رفتار را نیز آفریده.
جالب است که هیچ جا و هیچ مکان نمی توان انسانها را متحد و هم فکر در مورد یک مسئله یافت.
همه با معانی عدالت، ظلم، حق، آشنا هستند. اما تفاسیر مختلف است و این تفاسیر مختلف از عقاید متفاوت می آید.
پس به حتم و جد قرار نیست اگر حکمی باشد خوش آیند همه باشد و به مزاق همه جور باشد چون حداقل این حکم دو طرف دارد. یکی آنکه حکم بر او شده و دیگری آنکه حکم برای او شده شاید بعید و دور از ذهن باشد که در حکمی هر دو طرف حکم اگر مدعای واقعی باشند تصدیق کنند حکم را در هر صورت آنکه حکم را بر علیه خود می بینم این حکم را ناحقی میشمارد.
قرار نیست اگر حکومتی باشد. همه خوش شان بیایید. چون حکومت هم کارش مثل حکم است و یک نوع حکم کردن.
اگر حکومتی را همه تصدیق کنند دو حالت بیشتر ندارد. نه اصلا اشتباه کردم اصلا حالتی ندارد و بسیار دور از ذهن و بعید است چون در هر صورت حکومت اگر حکومت باشد لازمه عدالت در حکومت و خیلی چیز هایی دیگر منافعی برخی را تهدید میکند و این یعنی خوش نیامدن آنها .
تنها زمانی میتواند حکومتی را یافت که مورد رضایت همگان باشد که مردم آن در پرتو یک عقیده و فکر زندگی کنند و این هم کاری است بس بعید و دور از ذهن.
حتی در مدینه فاضله افلاطون هم نمیتوان همچین حکومتی را تصور کرد که همه مردم از آن حکومت راضی باشند.
و همین طور هیچ شخصیتی را نمی توان تصور کرد که همگان تصدیقش کنند و قبولش داشته باشند مگر آن که آدم نباشد و در میان آدمیان نباشد.
خدواند اگر خوبی را در انسانها قرار داد بدی را هم در اطرافشان قرار داد که هر کس دوست ندارد به خوبی چنگ زند بدی را در بر بگیرد.
تا زمانی که چیزی به عنوان خوبی و بدی وجود داشته باشد انسانها را نمیتوان بدون اختلاف در یک موضوع و مسئله جمع کرد.
هر جا خوبی است بدی در اطراف این خوبی هست هر جا صلح است جنگ و خونریزی در میان صلح است.
امام خمینی هم اگر مخالف نداشته باشد پس باید مشکلی وجود داشته باشد و اگر کسانی نداشته باشیم که چشمانشان بر حقیقت و انسانیت ببندند پس باید تصور کنیم که اتفاقی افتاده یه اتفاق خارق العاده.
هیچ وقت و هیچ وقت و هیچ جا نمی توان چون خمینی پیدا کرد که بر دل و قلب مردم حکومت کند کسی که وقتی رفت همه رفتند هر کس می توانست هر کس قدرتی داشت رفت تا به او بگوید که دوستش دارد.
شاید آنها که در 14 خرداد آمده بود آن خیل عظیم آن همه انسان که دنیا تا به حال ندیده بود همچین صحنه ای را فقط نماینده ملتی بزرگ بودند. شاید هر کدام آن ها نماینده یک خانواده بودند.
و من نمی توانم چشمان خودم را بر خیل جمعیتی که آمده بودند ببندم .
دوشنبه 87 خرداد 13
به آیتالله خمینی افتخار میکنم.
همیشه انقلابها نقطه عطفی برای مردم بودهاند و انقلابهایی که از درون ملت بیرون میآیند لذت پیروزی برای همه گان به ارمغان میآورند. به آیتالله خمینی افتخار میکنم و افتخار خواهم کرد.
کسی مثل آیتالله خمینی را باید با شجاعت و جسارتش شناخت و اینکه بدون هیج ترس و هراسی از مرگ و بدبختی و یا هزار چیز دیگر که ممکن بود حکومت آن زمان بر سرش بیارد حرفش را میزد.
شجاعت و جسارت ایتالله خمینی بود که انقلابی بزرگ به بار آورد.
امام خمینی به حق بهترین پیشوا و رهبر برای مردم بود. در تمام امور فقط به مردم و آزادی برای مردم فکر میکرد و خدمت به مردم و برای مردم کار کردن را وظیفه خود میدانست.
امام خمینی خودش یک عصر بود یک حقیقت همیشه زنده،.
البته این انقلاب در ایران 2 باز انجام گرفت یکبار زمان مشروطه که به علتی به کفایتی و عدم تجربه و حرفهای مزخرف یک مشت دیندار متعصب به بیراه رفت و آخر بر سر خود مردم خورد شد.
مشروطهای که یکی از بنیانگذاران او را به جرم مشروطیت بهدار زدند. سیدحسن مدرس که پیش بینی میکرد بنیان مشروطه را و به مبارزه با این مشروطیت پرچم آزادیخواهی را بلند کرده بود در هیاهوی هو کردن های یک مشت روشنفکر غرب زده به دست یک مشت مذهبی بی سواد به دار آویخته شد.
بحث و صحبت من درباره حکومت و سردمداران حال حاضر یا..گذشته وآینده نیست. شکی نیست که در این حکومت همچون حکومت دیگر کشور ها اشتباه زیاد است اما اشتباهات اینجا بعضی اوقات فروان میشود. که گاهی از سر روی مسئولین حکومتی این اشتباه کف کرده بیرون میریزد و چشمانشان به حقیقت می بندد.
اما آیتالله خمینی فقط برای مردم، جان و زندگی خودش را در دست گرفت و همیشه جان بر کف قدم میگذاشت. و تا آخر زندگی هم ثابت کردکه نه مال و ثروت دنیا را میخواهد و نه به دنبال قدرت و مقام بوده.
آخر اگر دنبال مال یا مقام بود به راحتی هر چه تمام تر و بدون هیچ زحمتی میتوانست به آن برسد. کافی بود فقط یکبار با حکومت آن زمان سر یک سفره بنشیند و خواستهای را مطرح کند.
آیتالله خمینی بزرگ بود و هست و خواهد بود به اندازه بزرگی تاریخ تا آن زمان که تاریخی باشد.
و این هم یک شعر منتشر نشده زیبا از امام خمینی(ره)
از غم دوست در این میکده فریاد کشم دادرسى نیست که در هجر رخش داد کشم
داد و بیداد که در محفل ما رندى نیست که برش شکوه برم داد ز بیداد کشم
شادیم داد غمم داد و جفا داد و وفا با صفا منت آن را که به من داد کشم
عاشم عاشق روى تو نه چیز دگرى بار هجران و وصالتبه دل شاد کشم
مُردم از زندگى بى تو که با من هستى طرفه سرى است که باید بر استاد کشم
سالها مىگذرد حادثهها مى آید انتظار فرج از نیمه خرداد کش
امام خمینی از نگاه یک خبرنگار آمریکایی
دیدگاههاى دکتر اسعد على دبیر کل اتحادیه جهانى نویسندگان عرب زبان و استاد دانشگاه دمشق پیرامون شخصیت حضرت امام خمینى (ره)
امام خمینی از دیدگاه اندیشمندان خارجی
ابعاد ناشناخته امام خمینی
مبارزات تاریخی امام خمینی در یک نگاه