سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سه شنبه 85 اسفند 22

عنوان چاه نکن بهر کسی......

این جمله معروف رو که همه شنیدید
چاه نکن بهر کسی اول خودت بعدا کسی ((البت ما اینجوری شنیدیم ))
مردى خدمتکار خلیفه بود و کفش او را بر مى داشت و هر بار این جمله را بر زبان مى آورد که : هر کس با تو خوبى کرد به او خوبى کن و هر کس با تو بدى کرد او را به خود واگذار که بدى او گریبانش را خواهد گرفت .
یکى از اطرافیان خلیفه از نزدیکى او به خلیفه و مقام و منزلتى که داشت بر او حسد ورزید و نزد خلیفه رفت و سعایت او را نمود و گفت : این کسى که کفش تو را بر مى دارد و مى گذارد، دهان تو را بدبو مى داند و بدین خاطر از تو تنفر دارد! شاه گفت : از کجا بفهمم که تو راست مى گویى ؟ گفت : فردا که نزد تو آمد، از او بخواه که به تو نزدیک شود آن وقت خواهى دید که با دست بینى خود را مى گیرد تا بوى تو به مشام او نرسد! خلیفه گفت :
حالا برو تا فردا او را بیازمایم .
او از نزد خلیفه رفت و شخص کفش بردار را براى شام به خانه اش دعوت کرد و سیر بسیارى در غذاى او ریخت و نزد او آورد و او خورد و رفت . روز بعد که نزد خلیفه آمد و برنامه همیشه خود را انجام داد.
خلیفه به او گفت : نزدیکتر بیا! او نزدیک آمد و براى آن که بوى سیر خلیفه را آزار ندهد دست بر دهانش گرفت . خلیفه باور کرد که حرف آن شخص ‍ سعایت کننده درست بوده است و تصمیم گرفت این خدمتکار را نابود کند.
رسم شاه این بود که هر وقت مى خواست هدیه و جایزه اى به کسى بدهد نامه اى به دست او مى داد تا از خزانه دار و یا شخص معین دیگرى هدیه اش ‍ را تحویل بگیرد. براى این خدمتکار هم نامه اى نوشت ولى در آن قید کرد که سر آورنده نامه را از تن جدا کن و پوست بدنش را کنده و آن را پر از کاه کن و براى من بفرست . نامه را به خدمتکار داد و گفت : این را به فلان نماینده من بده .
وقتى خدمتکار خواست برود، در بین راه همان شخص سعایت کننده برخورد کرد. او پرسید: کجا مى روى ؟ گفت : شاه حواله جایزه اى به من داده مى روم تا آن را بگیرم . او گفت : جایزه را به من ببخش ! خدمتکار هم حواله را به او داد و چون نامه را نزد نماینده شاه برد، آن نماینده به او گفت : در نامه نوشته شده است که تو را بکشم ! جواب داد: مهلتى به من بده ؛ زیرا اشتباهى رخ داده و حامل نامه کس دیگرى است نه من ! نماینده شاه گفت : حکم سلطان تاءخیر بردار نیست و بلافاصله او را کشت .
ساعتى بعد که خدمتکار طبق عادت همیشه نزد سلطان رفت . شاه تعجب کرد که چطور او هنوز زنده است ! لذا پرسید: نامه مرا چه کردى ؟ خدمتکار جریان ملاقات با مرد سعایت کننده و خواهش او را بیان داشت . شاه گفت : او نزد من از تو بدگویى کرده و مى گفت که تو دهان مرا بدبو مى دانى ، خدمتکار گفت : من هرگز چنین حرفى نزده ام . شاه گفت : پس چرا آن روز جلوى بینى و دهانت را گرفته بودى ؟ او گفت : به خاطر آن که آن شخص ‍ غذاى سیردار به من داده بود و مى خواستم شما اذیت نشوید! شاه گفت : در شغل و مقام خود باقى بمان . همانگونه که هر روز دعا مى کردى ، شر و بدى شخص شرور به خودش باز گشت

ببینم تا حالا چند بار تو چاه های خودت افتادی .........................نه حساب کن بعد بگو........


شنبه 85 اسفند 5

عنوان دو درهم از دست جبرئیل

باید پول او را بدهم .
رسول خدا صلى الله علیه و آله به آن حال سعد بیشتر از فقرش غمگین شد. جبرئیل محضر آن جناب رسید، عرض کرد: اى پیامبر! خداوند از غم تو براى سعد آگاه است . کدام یک را بیشتر دوست دارى ؟ حالت اول یا حالت فعلى او را؟

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: اى جبرئیل ! حالت اول (تنگدستى ) او را دوست دارم . زیرا دنیا آخرت او را از دستش گرفته است .
جبرئیل عرض کرد به راستى محبت و اموال دنیا امتحان بوده و بازدارنده از آخرت مى باشد
.
آن گاه عرض کرد
:
-
یا رسول الله ! به سعد بگو آن دو درهمى که به او داده اى به شما بازگرداند، وضعش به حالت اول برمى گردد
.
پیامبر به سعد فرمود: آیا آن دو درهم را به من باز مى گردانى ؟

عرض کرد: به جاى دو درهم ، دویست درهم مى دهم .
حضرت فرمود: نه ! همان دو درهم را مى خواهم
.
سعد آن دو درهم را به حضرت داد. به دنبال آن چیزى نگذشت که دنیا از وى روى گرداند و هر چه داشت از دستش رفت . سعد دوباره به حال فقر و ندارى افتاد.

به خودت نگاه کن ببین چه جوری هستی ............

مواظب باش خدا ازت نگیره اون چیزی که بهت داده ..........

بحار: 22، ص 123


دوشنبه 85 دی 18

عنوان شهادت آب بر بهترین خوبیها

تا حالا چیزی درمورد شهادت آب شنیدید

شخصی به نام پرفسور ایموتو روی آب یه سری ازمایش ها انجام می ده ومتوجه می شه که مولکول های آاب نسبت به هر چیزی واکنش نشون می ده

ساده بگم نسبت به حرفهای خوب و چیز های خوب مولکول آب خوشگل می شه و نسبت به حرف های بد وکارهای بد وادم های بد زشت میشه

خانم حمیده بی طرف این طرح رو می بینه وهمین کار رو بر روی آلیاژ ها انجام میده و همین نتیجه بدست می یاد یعنی اونهاهم مثل اب اداک و فهم دارن

این خانم طرحش را در جشنوراه خوارزمی ارئه میده و یکی از طرح های برتر شناخته میشه

حالا چرا می گن شهادت آب .......

این خانم می یاد برای اب انواع موسقی پخش می کنه و چیزهای زیاد روی لیوانی که داخلش اب هست می نویسه

و در آخر سر هم برای اب قران پخش میکنه

جالب اینکه زیبا ترین و خوشگل ترین حالت آب رو مشاهده میکنه و این حالت مولکول های اب رو به همه داوان جشنواره نشون میده

اوناییکه اطلاعات بیشتر می خوان می تونن به این آدرس رجوع کنند

البته یه سخنرانی در این مورد هست که انشا الله برای استفاده دوستان حتما می زارم

تا فردا پس فردا حتما ببینید انقدر جالب هست که اگه برای دانلود یک ساعت هم صبر کنید ارزششو داره ....


جمعه 85 دی 15

عنوان روحش شاد......

انا لله و انا الیه را جعون

تو رفتی ولی به انچه که دوست داشتی رسیدی

به اربابت آنکه به او اقتدا کردی

شاید در نجوای عارفانه ات در روز عرفه خود از خدایت خواستی که این انتظار را

به وصال تبدیل کند

رفتی چه زمان هم رفتی ان زمان که خداوند در حال دادن اجر و پاداش است اجر و پاداش بندگان مخلصی که به ابراهیم خلیل اقتدا کرده و قربانی کردند

شاید اجر و پاداش تو همین بوده

حسن جان می دانم که بر سر سفره خان اربابت هستی و بر دستانش بوسه می زنی خوشا به حالت

...

برای خواندن قرآن برای این دوست وبلاگ نویس اینجا برید


دوشنبه 85 آذر 27

عنوان علم و دانش مهری سیاه بر باطل

اسلام پیروان خود را با اصرار فراوان وادار به کسب دانش مى‏کند، تا جائیکه طلب علم را براى هر زن و مرد مسلمان واجب مى‏داند،وبر این عمل اجرو پاداش گرانی قرار داده که حتی یک ساعت تفکر مسلمان را بالاتر از سالها عبادت قرار داده.

اسلام تنها مردم را به فراگرفتن علوم دینى تشویق نمى‏کند، بلکه پیروان خود را به فراگرفتن هر دانشى وا مى‏دارد، تا جائیکه علما فتوى مى‏دهند به وجوب تعلیم تمامى صنعت‏هاى لازمه به نحو وجوب کفائى، و این حدیث نیز همین معنى را مى‏رساند، زیرا در آن متعلق حذف شده است، و در زبان عرب حذف متعلق افاده عموم مى‏دهد.

حدیث این است که پیامبر خدا(ص) مى‏فرماید: (طلب العلم فریضة على کل مسلم و مسلمة)(1) یعنى: (فرا گرفتن دانش بر هر زن و مرد مسلمانى واجب است) در این حدیث حضرت نفرموده است: (طلب علم دین...) یا (طلب علم قرآن) یا (طلب علم ریاضیات).

مؤید این مطلب فرمایش على(ع) است که مى‏فرماید: (ارزش هرکس بآنى است که خوب مى‏داند)(2) و پیش از فرمایش حضرت و گفتار على(ع) قرآن مجید در این باره فرموده است: (آیا کسانى که عالم هستند، با کسانى که از دانش بى‏بهره‏اند یکسان خواهند بود؟)(3)

یعنى آیا کسیکه علم قرآن را مى‏داند با کسى که نمى‏داند یکسان است؟ آیا کسى که علم طب را مى‏داند با کسى که از دانش طب بى‏بهره است مساوى خواهد بود؟ و آیا کسیکه علم ریاضیات مى‏داند با کسى که از ریاضیات بى‏بهره است مساوى خواهد بود؟ همچنین راجع به دانش اتمى... تاریخ... سیاست... اقتصاد و...

پیامبر به یاران خود مى‏فرمود: با قطار عالم، و در اعماق فضا و در دل دریا به سراغ علم و دانش بگردید، و فرموده است: (بسراغ دانش بروید گرچه رفتن به چین باشد)(4) و برشما روشن است که در زمانهاى قدیم مسافرت نمودن از مدینه تا چین چقدر طاقت‏فرسا بوده و چقدر مدت و زمان لازم داشته است؛ شاید یکسال راهپیمائى داشته است.

علاوه بر این در چین از علوم دینى و علم اسلام خبرى نبوده است، تنها در آنجا از ادیان گذشته و علوم دنیوى وجود داشته است.

آیا این روایت بزرگترین شاهد نیست بر اینکه اسلام دین علم و دانش است، و هر دانشى را لازم مى‏داند، و اسلام دین حق است؟ اگر اسلام دین باطلى بود از علم و دانش مى‏ترسید هماهنگونه که مى‏دانید هر باطلى از روشنائى گریزان است تا واقعیتش بر دیگران...

اولین سوره‏اى از قرآن که بر پیامبر نازل شده است (بنا به نظر عده‏اى از علما) سوره (علق) مى‏باشد که در ابتداى آن مى‏فرماید: (بخوان بنام خدایت که آفریده است و... دانش قلم را به انسان آموخته است..)(5).

خداوند در این سوره (خواندن.. و نوشتن) را یادآور شده است که این دو هنر اساس دانش (و کلید علوم) است.. از این مهمتر پیامبر خدا فرموده است: (اگر دانش در ثریا باشد مردانى از فارس بدان دست خواهند یافت)(6) .

اگر در این حدیث فارس را بغیر عربى تفسیر کنیم(7) همانگونه که (عجم در برابر عرب است) مى‏توان گفت: در این حدیث اشاره‏اى به سفرهاى اخیر فضانوردان به کره ماه مى‏باشد، و مژده‏اى است براى رسیدن بشر به کره ثریا که از ماه و سیارات دیگر بما دورتر است.

ممکن است بگوئیم: فرموده حضرت فرمانى است که بصورت خبر بیان شده است؛ که مى‏فرماید: اى مردم جهان بروید در عمق فضا تا به کره ثریا برسید، همانگونه که علماى ادبیات عرب مى‏گویند: هرگاه به فرزندم گفتم: شما فردا به مدرسه مى‏روى، به این معنا است که (باید فردا به مدرسه بروى) یا آنکه تاجرى به فرزندش مى‏گوید: (اگر سود در سرزمین دشمن هم باشد فرزندم آنرا بچنگ خواهد آورد).

معناى این گفتار هم آنستکه تاجر فرزند خود را وادار مى‏کند که سود بازرگانى راحتى در سرزمین دشمن هم باید بچنگ بیاورد، و اینکه فرزندش براى این کار سزاوار است، ولذا ما منتظریم که روزى فرا رسد، و بشر پا بکره ثریا بگذارد.

چنانکه خودتان آگاهید هنگامیکه دانشمندان فضائى شوروى اولین قمر مصنوعى خود را به فضا پرتاب کردند، فریاد برخى از روحانیون مسیحى به اعتراض بلند شد که این عمل از شوروى دخالت در ملکوت الهى است!، در حالیکه علماى اسلام در همان جریان این موفقیت علمى را بجهان بشریت تبریک گفتند؛ و این جریان را به عنوان اثبات کننده فرمایشات و پیش‏بینى‏هاى حضرت رسول(ص) شمردند..(8)

على(ع) که شاگرد پیامبر و وصى و جانشین آن حضرت است، و مسلمانان همگى معتقدند که او امام بزرگ و رهبرى عالیمقام است،بر منبر کوفه چنین بیان فرموده : (از راههاى آسمان از من بپرسید که من به راههاى آسمان از راههاى زمین آشناتر مى‏باشم).

آیا این گفتار دلالت نمى‏کند بر اینکه آنحضرت از اوضاع کواکب اطلاع درستى داشته است، و پیش از آنکه بشر به این موضوعات برسد چهارده قرن پیش حضرت به آن رسیده بود، در حالیکه فلاسفه از پنجهزار سال پیش عقیده داشته‏اند که بالا رفتن انسان بسوى آسمان و خرق والتیام افلاک جزء محالات است...

و علاوه بر اینها در قرآن مجید آیه‏اى هست که تفسیر به فضانوردى و دریا نوردى مى‏شود، و این آیه چنین است: (اى گروه جن و انس اگر توانستید که از اقطار آسمانها و زمین عبور کنید، بگذرید، ولى در آسمانها و زمین نفوذ نخواهید کرد مگر با قدرت و تسلط)(9) و علما این قدرت را به قدرت علمى تفسیر مى‏کنند.

پاگرد

1 ـ نهج‏الفصاحه ص403 حدیث.

2 ـ نهج ‏البلاغه ـ حکم (قیمة کل امرء ما یحسنه).

3 ـ سوره زمر آیه : (هل یستوى الذین یعلمون والذین لا یعلمون).

4 ـ نهج‏الفصاحه (اطلبوا العلم ولو بالصین).

5 ـ سوره قلم ایه : (اقرأ باسم ربک الذى خلق... الذى علم بالقلم).

6 ـ نهج‏الفصاحه : (لوکان العلم معلقا بالثریا لتناوله قوم من أبناء فارس).

7 ـ و شاید حدیث اشاره بدانشمندان فضائى ایرانى باشد که در پایگاه هوستون در تهیه آپلو نقش عمده‏اى دارند.

8 ـ این جریان را در ایران روزنامه وظیفه شماره230 که نزد ما موجود است، ضمن مقاله‏اى نقل مى‏کند که: از طرفى شوراى بین‏المللى کلیسا به خروشچف اعتراض مى‏کند، و از طرف دیگر از قول خبرگزارى خاورمیانه نقل مى‏کند که رئیس جامع‏الازهر شیخ محمود شلتوت این پیشرفت علمى را تبریک مى‏گوید.

9 ـ سوره الرحمن آیه : (یا معشرالجن والانس ان استطعتم ان تنفذوا من اقطار السموات والارض فانفذوا لا تنفذون الا بسلطان).


یکشنبه 85 آذر 12

عنوان پنجره فولادرضا(ع)

ناامیدی ،درد ،رنج ... تمام روز و شبم رو پر کرده بود !!

رور صندلی نشسته بودم و به آینده ای بدون پسرم فکر می کردم

پسری که برام خیلی عزیز بود .

اشک هایم روان بود و قلبم پاره پاره ..

دکتر آمد !.

آقای دکتر ، آقای دکتر ،چی شد،  حالا چی می شه ،چه کار باید بکنم

بانگاهی سر سرش رو بالاآورد و گفت ازدست ما کاری بر نمی یاد

انگار آب سردی رویم ریخته باشند پاهایم سست شد و دگر چیزی نفهمیدم

چشمانم رو با زحمت باز کردم  آخه سنگین شده بودند

دور برم رو نگاه کردم  ،روی تخت بیمارستان، یک سرم ..

سریع پاشدم دنبال دکتر،  آقای دکتر، آقای دکتر

حالا چکار کنم  چه خاکی تو سرم بریزم

دکتر اشاره ای کرد به آسمون و گفت فقط خدا  فقط خدا  دیگه با اونه

خدا ....

آخه خدا که با ما ......(( حرفم رو خوردم ))

نشستم یه گوشه  سرمو  انداختم پایین

آخه خدا ،من ، چطوری ؟؟؟!!!!

مگه می شه  من با این همه ..... خدا بازم به من روکنه حرف منو بشنوه

همین طوری داشتم فکر میکردم که دیدم یه مریضی رو اوردن که یه مادره داد می زنه یا امام رضا یا ضامن آهو  من بچمو از تو می خوام

همین شد که من راهی شدم ..

تو هواپیما حال  خوشی نداشتم خیلی حالم بد بود یه خانمی با حجاب کنار من نشسته فهمیدکه من یه چیزم هست

از من سوال کرد خانم چی شده چرا گریه میکنی ؟؟

من هم که منتظر یه هم صحبت  بودم همه چیزو بهش گفتم

اون گفت می دونی  چرا به آقا می گن ضامن آهو  نه !!؟

آخه آقا پیش یه صیاد ضمانت یه آهویی رو کردتا بره بچه هاشو شیر بده و برگرده ....

یعنی اقا ضامن یه آهوشده !!؟ یه حیوون !!؟

اره آقا خیلی مهربونه شماهم وقت خوب  رو انتخاب کردی چون تولد خانم فاطمه زهرا((س))

آقا  هم به خانم خیلی ارادت داره

...

یه دفعه دیدم دم در حرم آقام

با حالی گرفته رفتم داخل

آقایی جلو اومد خانم موهاتو درست کن ((ظاهرا از خدام آقا بود ))

من هم گفتم چشم و ازش راهنمایی خواستم و جریان رو براش تعریف کردم

اونم زحمت کشید و منو برد کنار پنجره فولاد

من تا بهاونجا رسیدم دیگه حال خودمو نفهمیدم

تااینکه یه صدایی منو از اون بالا پایین انداخت

اره موبایلم بود

از تهران

-الو سلام

سلام

-کجایی؟؟

مشهد

-مشهد ؟؟!!!

اره پیش آقا

-کجایی بابا بیاکه حاجتت رو گرفتی

یعنی چی؟؟

-بابا بچت به هوش اومده روی تخت نشسته و تو رو می خواد

دیگه نفهمیدم چی شده

از آقا تشکر کردم و خدا حافظی و بهش قول دادم با بچم خدمتش برسم

سلام مامان جون بعد از کلی ما چو بوسه و گریه

خوبی مامان بهتری

-اره مامان

-مامان می دونی چی شده

نه پسرم

بیهوش که بودم یه آقایی نورانی اومدو دستی به سرو صورتم کشیدو گفت تو شفاگرفتی وگفت به مادرت بگو ......

-------------------------------------------------------------------------------------------

برگرفته از صحبت های یکی از شفا گرفته ها


چهارشنبه 85 آذر 8

عنوان گریه ای برای تو

های های گریه می کند ....

-سلام بردار ((بهلول))چرا گریه می کنی چی شده ؟

و باز هم گریه می کند

-برادر جان عزیز من چی شده برای چه با اشک هایت قلب مرا می خرامانی .

وباز هم تنها صدایی که به گوش می رسد صدای گریه است

-هارون غضبانک می شود اطرافیان را می طلبد :«چه چیزی قلب برادرمان را پریشان کرده و وچشمانشان را به رابه تلاطم واداشته؟»

........تنها صدا صدای سکوت است  

- این بار با صدایی بلند می پرسد:« چه چیزی قلب برادرمان را پریشان کرده و وچشمانشان را به رابه تلاطم واداشته؟»

... در حالی که پاهایش می لرزدجلو می آید :

فدایتان شوم «انگار صدایش را در هاون می کوبند»این برادر شما بر جایگاه مبارکتان تکیه زده بود وتخت سلطنت را ملعبه خویش قرارداده بود ما که چنین دیدم برای رهایی از غضب شما اورا خواستیم پایین بیاوریم اما نشد هر چه گفتیم پایین نیامد !هرچه کردیم پایین نیامد !تااینکه ما را مجبور کرد به زور متوسل شویم .

-بله یعنی شما برادر مان را کتک زده اید

درمیان تو بیخ و غضب پادشاه صدایی امد«برادر گریه من برای خودم نیست

-جان !؟«مبهوت و متحیر»

اری برادر! گریه من برای توست

-برای من ؟!«شاخ هایش بزرگتر شد »( تو کتک خوردی برای من گریه می کنی)

اری  .... تو !!!!!

-چرا برادر ؟!!!!!

برادر من که چند لحظه بر این تخت نشستم به چنین عقوبتی گرفتار شدم برای تو گریه می کنم که معلوم نیست با این همه نشستنت چه بلایی به سرت می آ وردند

-با نهایت تحیرو تعجب خنده ای کرد.........

-------------------------------------------------------------------------------------------

برگرفته از داستانهای بهلول عاقل و هارون الرشید خلیفه عباسی


پنج شنبه 85 آذر 2

عنوان گوشه هایی از یک مسئله

با عرض تبریک وتهنیت به همه دوستان به مناسبت فرا رسیدن تولد کریمه اهل بیت فاطمه معصومه (س)
یکی از مهترین سوالات که در مورد حضرت فاطمه معصومه (س) مطرحه اینه که چرا آن حضرت ازدواج نکرده خوب من برای این پست به  خودم زحمت دادم و یه مقاله کوچکی تهیه کردم ((البته بگم  این رو از سایت حضرت فاطمه معصومه برداشتم))

چرا حضرت معصومه(ع) ازدواج نکرده است؟

تقریباً قطعی است که حضرت معصومه(س) ازدواج نکرد، در این صورت این سؤال پیش می آید که سنت ازدواج مستحب مؤکد اسلامی است، تا آنجا که رسول اکرم(ص) فرمود:

"ما بُنِیَ فِی الْاِسْلامِ بَناءٌ اَحَبَ اِلَی اللهِ عَزَوَجَلَ، وَاَعَزَ مِنَ التَزویجِ؛

در اسلام در پیشگاه خدا بنایی برپا نشده که محبوب تر و عزیزتر از بنای ازدواج باشد."

نیز فرمود:

"اَلنِکاحُ سُنَتِی، فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَتِی فَلَیْسَ مِنِی؛

ازدواج سنت و برنامه‌ من است، پس کسی که از سنت من دوری کند از من نیست."

در عصر امام باقر(ع) بانویی به خاطر ریاضت و کسب فضیلت، ازدواج نمی کرد، امام باقر(ع) به او فرمود:"اگر در ترک ازدواج، فضیلتی به دست می آمد، حضرت فاطمه(س( سزاوارتر از تو بود، که به خاطر کسب فضایل اخلاقی، ازدواج نکند، زیرا هیچ بانویی در کسب کمالات، از فاطمه(ع) پیشی نگرفته است."

پاسخ:

در پاسخ به این سؤال دو مطلب گفته شده که هر کدام، یا یکی از آنها، دلیل شایسته ای است که موجب ترک ازدواج حضرت معصومه(س) شده است:

1ـ دختران امام کاظم(ع) به ویژه حضرت معصومه(ع) در سطحی از کمالات بودند که برای خود کفو و همسر مناسبی نیافتند، تا با او ازدواج کنند، امام کاظم(ع) به آنها سفارش کرده بود که با رأی و مشورت برادرشان حضرت رضا(ع) ازدواج کننداین سفارش و قرائن دیگر بیانگر این است، که باید برای آنها همسر مناسبی باشد. با توجه به اینکه در مورد حضرت زهرا(س)، نمی آفرید، در سراسر زمین از حضرت آدم گرفته تا هر انسانی بعد از او، همسر و همتای مناسبی برای فاطمه(س) پیدا نمی شد."

2ـ ترس و وحشت حکومت پر از خفقان و اختناق هارون، به گونه ای بود که کسی جرأت نمی کرد با دختران امام کاظم(ع) ازدواج نماید و داماد آن حضرت شود، زیرا دامادی آن حضرت، از نظر دستگاه طاغوتی هارون، موجب خطر شدید برای آن داماد می شد، به این ترتیب، حضرت معصومه(س) و بعضی از خواهرانش، از ازدواج صرف نظر کردند.

در ضمن نباید این مطلب را از نظر دور داشت که امام کاظم(س) در زندان به سر می برد، و اطلاع امام رضا(ع) از آینده(در مورد شهادت پدر، و هجرت اجباری او به خراسان) شاید دلیل دیگری برای ترک ازدواج حضرت معصومه(س) باشد.

و این نیز از مصائب و رنج های روزگار نسبت به خاندان نبوت است، که ستمگران کینه توز، با ایجاد شرایط نامساعد، آن ها را از مواهب زندگی، محروم ساختند

یکشنبه 85 آبان 28

عنوان وصیت سگ

گویند: سگ گله اى بمرد . چون صاحبش خیلى آن را دوست داشت ، او را در یکى از مقابر مسلمین دفن کرد. خبر به قاضى شهر رسید. دستور داد او را احضار کنند و بسوزانند. زیرا او سگ خود را در قبرستان مسلمانان بخاک سپرده است . وقتى او را دستگیر کردند، و نزد قاضى آوردند، گفت : اى قاضى ، این سگ وصیتى کرده که مى خواهم به شما عرض کنم تا بر ذمه من چیزى باقى نماند.
قاضى پرسید: وصیت چیست ؟
آن مرد گفت : هنگامى که سگ در حال موت بود به او اشاره کردم که همه این گوسفندان از آن تو است . پس وصیت کن که آنها را به چه کسى بدهم .
سگ به خانه شما که قاضى شهر هستید اشاره کرد. اینک گله گوسفندان حاضر و آماده ، و در اختیار شما است .
قاضى با تاءثر و تاءسف گفت : علت فوت مرحوم سگ چه بود؟ آیا به چیز دیگرى وصیت نکرد؟ خداوند به نعمات اخروى بر او منت نهد و تو نیز به سلامت برو. چنانچه آن مرحوم وصایاى دیگرى داشت ما را آگاه گردان تابه آن عمل کنیم .
به این ترتیب چوپان از مرگ نجات یافت

انوار النعمانیه / ص 421


پنج شنبه 85 آبان 25

عنوان سر آغاز

بسم الله الرحمن الرحیم

آغاز می کنیم به نام او که سر منشاء هستی است و همه چیز درحیطه قدرت اوست
اینم برای اولین پست

الا یا ایها الساقی ادر کاسا وناولها                 که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها

به بوی نافه ای کاخر صبا زان زلف بگشاید         زتاب جَعد مشکینش ،چه خون افتاد در دل ها

مرا در منزل جانان چه امن ِ عیش چون هردم         جرس فریاد بر می دارد که بربند محمل ها

به می،سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید          که سالک بی خبر نَبوَد زِراه رَسم منزل ها

شب تاریک وبیمِ موج وگرادبی چنین هایل                   کجا دانند حالِ ما سبکبارنِ ساحل ها

همه کارم ز ِخود کامی به بدنامی کشید آخِر      نهان کِی ماند آن رازی کَزان سازند محفل ها

حضوری گر همی خواهی مشو غائب ازو حافظ

مَتی ما تَلقَ مَن تهوَی دَعِ الدنیا وَ اَهمِلها


<   <<   16   17