سه شنبه 86 اسفند 28
تو قرآن بخوان بقیه اش با خودش
از دوستان وبلاگ نویس چه دوستان قدیمی و سال پیش چه دوستان خوب و باحال جدید از بلاگ تا پلاک از شعرها سرودها و..
از حرفها، لذتها، دوستیها، دعواها، خندهها، گریهها و خلاصه همه چیز اما حیفم آمد این مطلب را ننویسم.
این گوگل ریدر هم چیز خوبی هست بعد از چند روز وقتی مییای ریدر را باز می کنی می بینی آمار سر ریز شده اووو این مطلب نخوانده.
داشتم میخواندم که به این خبر برخورد کردم «شمشیری: تلاوت «قرآن کریم» بهترین راه حل افسردگی است».
بیشتر از همه این نکتهش برام جالب بود که من دقیقا تجربه این چنین چیزی را داشتم. وقتی به این خبر برخورد کردم و خواندمش هم برایم جالب بود هم حس تجربه این مطلب برایم لذت بخش بود.
سه شنبه 86 اسفند 21
مشکل سروش است یا شبهه؟
شاید نشنیده باشید آیت الله سبحانی طی یک تماس تلفنی از جناب اقای مجید مجیدی که سروش رو محکوم کرده بود تقدیر و تشکر کرده، خبرش را در اینجا ببینید
یکی از دوستان میگفت نباید به این مسائل دامن زد این مسائل نباید رسانهای شود و...؟
می گفت خیلیها میروند و شبهه را میخوانند و جواب را نمیخوانند؟
خب دوست عزیز این که نشد حرف! اگر حرفی صحبتی در اینترنت و ...بیان می شود انقدر باید جواب داد و نوشت با هر زبان و ادبیاتی که شخص مجبور شود بخواند.
اگر یک شبهه بیان می شود و در زبان می افتد ما باید هزاران بار جواب آن را بدهیم با هر ادبیاتی!
خیلی جالب است که اگر مسئلهای اشکالی صحبتی میشود ما باید سکوت کنیم و...؟
سکوت چه معنا دارد؟
نگفتم که در دلم خندیدم و گفتم همین است که الان ما مسلمانان اینطور شدهایم؟
چگونه است که ما اسلام را یک دین کاملا عقلانی و تمام مبانی و اساس آن را عقلانی میدانیم اما باید در مقابل شبهات و صحبتها سکوت کنیم؟
به نظر من جانب سروش در آن حد و اندازه نبود که ایت الله سبحانی بخواهد در مقام پاسخ به ایشان باشد حتی یکی از شاگردانش هم میتوانستند جواب کسی چون سروش را بدهد....
اما مقام کریمانه و دلسوزانه استاد باعث شد که نه در مقام پاسخ بلکه در مقام راهنمایی و هدایت بر آید و آنگونه دلسوزانه پاسخ ایشان رابدهد.
و اما تقدیر از کارگردان برجسته مجید مجیدی هم سنخیتی نداشت چون قرار نیست هر مسلمانی وقتی به وظیفه مسلمانی خود عمل کند کسی از او تشکر کند و جناب اقای مجیدی هم به عنوان یک مسلمان آگاه در مقابل چنین سخنانی آرام ننشت و اعتراض خود را اعلام کرد.
به نظر من ما وبلاگ نویسان میتوانیم نقش پررنگی به عنوان یک مسلمان در مقابل چنین سخنانی داشته باشیم، حداقل این خود باعث میشود که برخی از مسائل ناب اسلام بیان شود و شخصیت پیامبر اسلام و جایگاه قرآن بیان شود.
و من خود را یک مسلمان میدانم پس وظیفه خود میدانم که در مقابل برخی حرفها و سخنها ساکت ننشینم.
و باید یاد بگیریم نمازمان را هم بخوانیم و از عقایدمان هم دفاع کنیم...نماز بدون عقیده ... من که نمیخواهم.
خطای در رفتار و اعمال بخشودنی است اما خطای در عقیده...؟
دوشنبه 86 اسفند 20
نامه ای به دکتر سروش
جناب دکتر وقت کم است و سخن زیاد لذا بدون مقدمه سخن را آغاز میکنم.
البته از شما بعید نبود که جواب محبت آمیز و دلسوزانه استاد خود را چنین جواب دهید و ایشان را از عُمال دولت احمدی نژاد قرار دهید و بعدش هم تاکید کنید که مطلبتان واضح و روشن شود
« شک ندارم که وظیفه روحانی و غیرت ایمانی و عرق مسلمانی و «دولت احمدی و معجزه سبحانی» شما را به نوشتن آن نامه برانگیخته است».
دیگر صحبت از این حرفها گذشته .
1. جناب دکتر اولا بیایید منظورتان را از «کلام» مشخص کنید اگرمنظورتان از کلام همان سخنانی است که زده می شود که این واضح و روشن است که قران از کلام پیامبر بوده و توسط ایشان برای اولین برای برای مردم قرائت میشده توجه کنید گفتم کلام نه الفاظ!
اکثر فیلسوفان و عارفان بر این عقیده اند که قران حتی الفاظش هم از خدا است و اگر چنین نبود اجازه کتابت آن کاتب وحی که در زمان حضرت رسول گاهی الفاظ قرآن عوض می کرد از جانب آن حضرت گرفته نمیشد.
آیا آیات تحدی قرآن « مبارزه طلبی قرآن »یادتان هست؟
شاید یادتان رفته باشد بگذارید اشاره بکنم به اینکه تحدی از دلایل اعجاز قرآن است و تا به حال هم کسی پیدا نشده که بتواند حتی سوره ای مانند قرآن بیاورد و یا شاید آورده وبه علت دوری راه وفاصله ها به دست ما نرسیده و ما مطلع نشدیم؟
آیاتی که خداوند در آن انسان ها را به مبارزه طلبی فرا میخواند آیا منظور خداوند از آوردن یک سوره فقط وفقط محتوای آن بوده و نه الفاظ?!
1. «أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ» یونس، آیهی 38.
«آیا میگویند: «او به دروغ این قرآن را به خدا نسبت داده و ساختگی است؟» بگو: «اگرراست میگویید، شما هم ده سورهی ساختگی همانند این قرآن را بیاورید؛ و تمام کسانی را که میتوانید، ـ غیر از خدا ـ برای این کار دعوت کنید!».
2. «أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا یُؤْمِنُونَ فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کانُوا صادِقِینَ»[طور ایه 33].
«یا میگویند: قرآن را به خدا افترا بسته؟ ولی آنان ایمان ندارند، اگر راست میگویند سخنی همانند آن بیاورند.»
3. «وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ»[طور ایه 23]
«و اگر درباره آن چه بر بنده خود (پیامبر) نازل کردهایم شک و تردید دارید، (دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید، و گواهان خود را ـ غیر خدا ـ فرا خوانید اگر راست میگویید. پس اگر چنین نکردید ـ که نخواهید کرد ـ از آتشی بترسید که هیزم آن، (بدنهای مردم (گنهکار) و سنگها (بتها) است، و برای کافران آماده شده است!».
جالب است که در تمام این ایات خداوند فقط منظورش محتوا بوده و نه کلام و الفاظ و چنینش کلمات.
البته به نظر شما که قران را محصول پیامبر میدانید و خطا را در قرآن جایز مشکلی نیست این آیات شاید جزء خطاهای قرآن باشد.
2.شما شعر را هنر مرموز و وحی را هم یک نوع شعر میدانید نتیجه اش جالب می شود پیامبر یک هنرمند مرموز...!
جناب دکتر سروش از سقراط وافلاطون و ارسطو گرفته تا دکارت و کانت ... اکثرا به مابعد الطبیعه و متافیزیک معتقد بودند و همه سعی و تلاشاشان برقراری ارتباط متافیزیک و دنیای تجربی بوده و اسلام این مسئله را با وحی حل کرده و بعد شما به راحتی وحی را با شعر که توهمات و تخیلات انسانی است برابر می دانید.
جناب دکتر شعر را هر چه بخوانی جنبه انسانی و بشری دارد اما وحی جنبه انسانی و بشری ندارد که هم فرستاده اش خداوند است و همه گیرنده خدایی است .
و فکر می کنم همین اندازه کافی باشد برای اندکی تفکر در حرفهایتان.
برای من جای بس تاسف و تعجب است سکوت وبلاگ نویسان ارزشی و اسلامی که حتی به بیان این مسئله و طرح آن نمی پردازند.
اینجا نه جای بازی وبلاگی هست و نه جای دعوت و خواهش برای نوشتن، آنقدر مسئله بزرگ است که برای هر وبلاگ نویس مسلمان انگیزهای برای نوشتن ایجاد کند.
شاید بگویید در تخصص ما نیست و ما نمی دانیم و از این حرف ها !
قرار نیست که کسی حرف خاصی بزند یا بنویسد فقط شاید بیان سخنان آیت الله سبحانی و دکتر سروش و مقایسه حرفهایشان کاری بزرگ و ستودنی باشد...
جمعه 86 اسفند 17
زمانی که سروش شاعر میشود...!
گاهی فردی روزنامهنگاری، نویسندهای توهینی میکند، کاریکاتوری میکشد، حرفی میزند، فردی که هیچ نمیداند و معلوم نیست با چه انگیزهای...خب کافر است دیگر عقیده ندارد ولی حق توهین به مقدسات و دوست داشتنیهای دیگر انسان را ندارد درست که قبول ندارد ولی حق توهین هم ندارد باید مجازات شود.
اما گاهی فردی مسلمانی که شاید نامش سروش باشد حرفهای میزند که به وضوح نشان میدهد اسلام و مسلمانی را از یاد برده؟
با اینها باید چه کرد؟ اینها را چگونه باید مجازات کرد؟
البته همه انسانها حق حرف زدن و نظر دادن دارند اما نه به عنوان مسلمان که خود را مسلمان بنامند و همه شاکله و اساس اسلام را زیر سوال ببرند، زیر سوال که هیچ، انکار میکنندو...
خودتان میتوانید مصاحبهاش را دراینجا ببینید.و در اینجا هم جواب ایت الله سبحانی که انصافا جواب کاملی است.
خیلی جالب است جناب سروش تلویحا میخواهد بگوید که قرآن کلام پیامبر است و معجزه پیامبر!
ایشان در اول مصاحبه میگوید که محتوا برای خداست که به پیامبر الهام میشود مانند همان الهامی که به شاعران میشود و پیامبر نیز مانند شاعران، َآن را به نظم و نثردر میآورد... و در ادمه میگوید قرآن فکر و دانش پیامبر است! خیلی جالب است وقتی ما این دو سخن را کنار هم قرار می دهیم میبینم که سروش میگوید قرآن کلام و فکر پیامبر است و زمانی که چنین باشد دیگر کلام خدا نیست و کتاب مقدس نیست و زمانی که انسانی باشد خطا پذیراست و چیزی که خطا پذیر باشد قابل اعتماد نیست پس قرآن قابل اعتماد نیست...؟
انگار جناب سروش یادش رفته که کفر یعنی انکار پیامبر و خدا و انکار پیامبر با انکار معجزاتش همراه است و قرآن یکی از بزرگترین معجزات پیامبر است...
انگار جناب سروش یادش رفته که پیامبر یک فرد امی«بیسواد» بود و تمام تعجب کفار از این بود که چگونه میشود که یک فرد بیسواد چنین کلام و نظمی را بیان کند...!
و باز هم ایشان انگار یادش رفته که شاعر بودن همان کلامی بود که در زمان پیامبر به پیامبر نسبت دادند و ایشان چیز جدیدی نگفته است...
انگار ایشان یادش رفته که«وَما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی * إنْ هُوَ إلاّ وَحْیٌّ یُوْحی * عَلَّمهُ شَدیدُ الْقُوی» (نجم/ 3-5).
«او هرگز از روی هوا و هوس سخن نمیگوید و آنچه میگوید سروش غیبی است که در اختیار او گذارده شده است و موجود نیرومندی (فرشته وحی) به او آموخته است».
انگار ایشان یادشان رفته نص قرآن را در مورد وحی در مورد پیامبر در مورد...خب زمانی که ایشان قرآن را کتاب خدا نداند و اندیشههای یک انسان عادی بداند مسلما یادش می رود و نمی تواند قبول کند که قران چه میگوید ....
- «ولو کانَ مِن عندِ غیرالله لوجَدوا فیه اختلافاً کثیراً» (نساء 82)
اگر از جانب غیر خدا بود، در آن اختلاف فراوانی مییافتند.
2- «کتاب انزلناه الیک لتُخرِجَ الناسَ مِنَ الظُلماتِ الی النور» (ابراهیم 1)
قرآن کتابی است که ما آنرا فرو فرستادیم تا مردم را از تاریکیها به روشنی وارد سازی.
3- «انا انزلناه قراناً عربیاً لعلکم تعقلون» (یوسف 12)
ما آنرا به صورت قرآن عربی فرو فرستادیم تا بیندیشید.
4- «و کتاب انزلناه مبارک» (انعام 92)
این کتاب مبارکی است که ما آنرا ارسال کردیم.
و حال شما قضاوت کنید آیا کسی که قرآن را زیر سوال میبرد وحی را مخدوش میکند وآن را الهامی شاعرانه معرفی میکند هنوز هم نام مسلمان بر او بار میشود...؟
چهارشنبه 86 اسفند 15
آبی سرد تر از یخ...
ایستاده بودم . منتظر ماشین بودم. میخواستم به قم برگردم.
صداهای گوش خراش...قم...اراک...مشهد....اصفهان...
چشمم به یکی از آنها خورد برای اینکه نخواهم جواب نگاهم را بدهم چشمم را از او دزدیدم.
صدایم کرد...
-آقا بیا...
فکر کردم باید جواب نگاهم را بدهم، فکر کردم میخواهد بگوید آقا شیرازی یا مشهدی یا...
بدون فکر و تامل گفتم: شما بیا ...
نگاهش سرد شد.
- من نمییام تو هم نیا فقط اگه من جای تو بودم حواسم بیشتر به کیف پولم و پولام بود، این جا تهرونه اونم دم ترمینال ...
انگار آب سردی، سرد تر از یخ رویم ریخته باشند...
چقدر بد است انسان زود قضاوت کند.
شاید بارها برایم از این اتفاقات افتاده باشد ولی هنوز که هنوز است ناراحت هستم که چرا به او گفتم شما بیا، چرا زود قضاوت کردم و در ...
آخر قیافهاش...، آخرسیگار میکشید...،آخر تا به حال بارها گدایانی به بهانه مسافر بودن و پول نداشتن تیغم زده بودند..، آخر...
و هنوز هم شرمندهام.
عذر خواهی کردم و تشکر کردم اما...
چه خوب میشد اگه ما انسانها کمی دقت میکردیم و فقط کمی...
چهارشنبه 86 اسفند 15
و پشت خانهیمان پر از سنگ است...
یادم هست زمانی که به گله گرگی میافتاد همه را قلع و قمع میکرد...شاید برای فردایش..
و این میشد که هر زمان صدای گرگی میآمد مردمان ده همه به کوه و بیابان میافتادند برای پیدا کردن آن گرگ و پیدایش میکردند و میکشتندش و پوستش را میکندند و پر از کاه میکردند و به میان ده میآوردند و ما بودیم که نگاهش میکردیم و سنگش میزدیم.
و حال این کودکان هستند که بر گرگ گرسنه بیدار و خونخوار سنگ میزنند وبزرگترها نگاهش...
و اینها بزرگتر نیستند بلکه... خدا نکند که ...
من پشت خانهمان پر از سنگ است و میخواهم از اینجا بر سر اسرائیل بریزم...و به دستان پر توان تو نیاز دارم، برای ریختن سنگها...
سه شنبه 86 اسفند 14
مادر زن سلام
امروز به طور کاملا اتفاقی و غیر برنامه ریزی شده به سینما رفتم.فیلم مادر جان سلام که معروفترین بازیگرش فتحعلی اویسی بود.
فیلمی که به مشکلات ازدواج پرداخته بود البته از نظر زنان، یعنی فیلم، فقط حیطه زنان و دختران بود.
این همه از جمله آن فیلمهایی که ریتم مشکلات فرهنگی را بیان میکند و بطور خیلی ساده و غیر اصولی و غیر عاقلانه و به عبارت دیگر تخیلی سعی در بر طرف کردن مشکلان و نادیده گرفتن مشکلات دارد.
تا به کی باید شاهد فیلمهایی این چنینی باشیم فیلمهایی که مشکلات را فقط نشان میدهند و اصلا به فکر را حل نیستند، مشکلاتی که همه و همه از آن رنج میبرند و میدانند که وجود دارد اما راه مناسبی برای برطرف کردن این مشکلات را پیدا نمیکنند.
تا به کی باید فیلمهای ما باید غیر فلسفی و اصولیک باشد تا به کی باید ما شاهد فیلمهایی فقط با آرم تجاری باشیم.
فیلمهای که یک بنیه فکری در آن نیست، فیلمهایی که اگر از کارگردان یا نویسنده آن سوال شود هدف و انگیزه شما از این فیلم چه بوده قطعا جوابی جز بیان مشکلات مردم نخواهد داشت، آخر این هم شد حرف، بیان مشکلاتی که خود مردم هر روز با آن دست و پنجه نرم میکنند هم شد هدف شد کار؟
مشکل از کجاست ؟
در حالی که فیلم سازنده ترین وسیله برای ساختن تفکر انسانها در دوره پست مدرن معرفی میشود اما ما هنوز از این موهبت فقط برای تخریت و از بین بردن خیلی از چیزها استفاده میکنیم یا استفاده نادرست میکنیم...
فیلمهایی کاملا زرد با آرم تجاری که بعضا غیر قابل تحمل هم هستند.
به امید روزهایی بهتر .....
جمعه 86 اسفند 10
حلقه سبز
و بالاخره حسن رفت و حلقه سبز او را در بر گرفت.(البته هفته پیش رفت ولی ما امشب رفتنش را دیدیم)
و وقتی حسن مرد ما فکر کردیم عشق هم مرد اما عشق، عشقِ حسن را با خورد برد.
هم حسن رفت هم عشق رفت هم معشوق...
چه پایان زیبا و رمانتیکی...
گلبهار، حسن، عشق، حلقه سبز ....پر
و این پایان همان معجزهای بود که حسن شاید...
پنج شنبه 86 اسفند 9
گوشه
زندگی هم دیگر گوشه ندارد.
عدد هایش از بین رفته .
آیا کسی هست تعویضش کند.
چهارشنبه 86 اسفند 8
حرفها گاهی فقط حرف نیست...
تا آنجا که یادم میآید همیشه به ما میگفتند از بزرگتر ها یاد بگیرید.
ببینید بزرگترها چه میکنند.چشمتان دنبال آنها باشد اگر میخواهید موفق شوید.
البته هنوز هم میگویند...
درک کردن بزرگترها در بعضی حرکات و مواقع سخت است باید جای خودشان باشی تا بفهمی چه کشیدهاند و چه شده است و چه میخواهد بشود.
دلهرهای بزرگتر ها به اندازه خودشان بزرگ است، ترس بزرگترها به اندازه خودشان بزرگاست، غیرت بزرگترها هم به اندازه خودشان بزرگ است.
اما اگر جایی یک بزرگ خود را به پایین انداخت و خود را جای کوچکترها گذاشت و مانند کوچکترها عمل کرد آن موقع چه؟
آن موقع کوچکترها چه کار میکنند؟
اگر بزرگتری به اندازه بزرگیش که غیرت دارد نداشت، کوچکترها...؟
اگر بزرگتری که ترس و دلهرهاش بزرگتر است ترس و دلهره نداشت، کوچکترها چطور...؟
دنیای بزرگترها عجیب است و سخت چون همهاش تفکر است و تجربه اما برعکس دنیای کوچکترها ساده و کوچک است چون عقل و تجربه در آن نیست.
اگر بزرگی عصبانی شود میداند که باید عصبانیت خود را فروکش کند اما اگر کوچکی عصبانی شود معلوم نیست چه میشود...!
از بزرگی دیوانه شود رام کردنش راحت است اما اگر کوچکی عصبانی شود دیگر رام کردنش راحت نیست..!
اگر بزرگی از دنیا سیر شود خب زندگیش را کرده زیاد مهم نیست اما اگر کوچکی از دنیا سیر شود هم خود را هم دیگران را به تباهی میکشاند...!
دنیای کوچکترها ترسناک است ترسناکتر از ترسناک علی الخصوص زمانی که دیوانه شود زمانی که مجنون شود زمانی که بفهمد دیگر برای دنیا نیست و دیگر در دنیا جایی ندارد...
حرفها گاهی فقط حرف نیست...